یافتن پست: #حبسِ

حضرت@دوست
حضرت@دوست
یاد تو

از من غزلی مانده و از تو اثری نیست
در خانه ی تنهایی من، هیچ دری نیست

«مجنون » شدنم دستِ خودم بود عزیزم
جز من به خدا عاشقِ دیوانه تری نیست

بگذار و برو فکر نکن بی تو...عجیب است
در رفتنِ تو هیچ غم و دردسری نیست

من حبسِ خودم هستم و تردید ندارم
دور و برِ من جز «منِ تنها» خطری نیست

در هر غزلم عشق نشسته است کنارم
اما به خدا ذره ای از تو خبری نیست


༊
من که توُ کلِ کوچه های شهر
عاشق شدم، دیوونه گی کردم
حالا خودم رو کلِ دُنیامو
محکومِ حبسِ خونه گی کردم
.....



حلما
حلما
ام
بہ داشتنت
بہ این جرم افتخار می‌ڪنم
و بہ فراموش نڪردنت
و این است
ڪہ
ابد در گردشِ خونِ باشد

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو