یافتن پست: #جدای

قرآن و دعا
قرآن و دعا
دعای الإصلاح بين الزوجين

يعتبر الدعاء من أعظم وسائل تحقيق المنشود والخلاص من الخوف، فهي تتم بدون اتفاق خاص، وبدون صلاة خاصة، حيث أنّ الحياة الزوجية لا تخلو من المشاكل، ولقد وصف لنا الله أسباب الحل وعلاج الوضع، فالتدخل في نزاعات الإصلاح دون وجود مستشارين أو مصلحين حكماء في كثير من الحالات هو أحد أسباب الانفصال والطلاق.
:گل:گل
“وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَيْنِهِمَا فَابْعَثُواْ حَكَمًا مِّنْ أَهْلِهِ وَحَكَمًا مِّنْ أَهْلِهَا إِن يُرِيدَا إِصْلاَحًا يُوَفِّقِ اللّهُ بَيْنَهُمَاسورة النساء”، وكذلك على الزوجة بترديد الأدعية لرد الزوجة وللإصلاح بينهما ومنها:”اللهم ارزقني حب زوجي لي، واجعله يراني نورًا بين عيونه، وأبعد عن قلبه حب المعاصي، وألّف قلوبنا على طاعتك ومحبّتك، واعصم قلوبنا عن فعل الذنوب، وارزقنا حبك ورضاك عنّا، اللهم سخّرني لزوجي وسخّره لي، وحنن قلبه عليّ يا أرحم الراحمين يا ذا الجلال والإكرام.
ترجمه دعا.دیدگاه

فقط خدا
فقط خدا

(عج)

صفحه۱۱۲

یاس
یاس
خواستم نگم
ولی به قول دوستم
وطیفه اخلاقی بگم
اولش @hadi
بیشترین شناخت به من و پدرم داره و میدونه بابام چطور ادمی بوده
سرمایه دار ال بل نبود ولی قد حاج فلانی کله گند شهر معروف بود به مستجاب الدعوه بودن کسی مریضی داشت پدر میبرد براش قربانی دبح کنه
اواخر که نمیتونست و ترس حرام شدن بود نمیرفتن
باز چاقو میاوردن در خونه و از بابام میخواستن دعا بکنه
و حرف هایی که در مورد من اینده ام بهم می گفت رویاهای صادقه شون
و اما
دیروز که رفتم رای
من همیشه رای مجلس و شورا سفید مینداختم
دیروز یادم افتاد بابام همیشه اول صبح اول رای میداد
بعد برمیگشت سر راه نون میگرفت
می اومد ما رو هم بیدار میکرد صبحونه بخوریم بریم رای
به نیابت پدرم
و سلامتی مامانم قدم هام و رای رو نذر کردم
و الان یادم افتاد چرا دیشب بابا مهمون من بود
این رای دادن کار کوچیکی نبود
و به دست بابام رسید
ان شاالله :گگگ
برام برا چندمین بار اثبات شد ؛
جدای از تمام کاستی ها و مشکلات و فسادها
این انقلاب صاحب داره پاش خون های مقدسی ریخته شده
دشمن شادش نکنیم

فقط خدا
فقط خدا
خــــدایـا...
نورت را در وجودمان متجلے کن
که سخت محتاج آنیم...

خـــــدایـا...
برکت نگاهت را در نگاهمان بریز
تا هر کجا که مینگریم
نیکے باشد و مهر

خــــدایـا...
میدانے که خسته ایم
از خودمان از
روزمرگے ها
از نفرتها
از جدایے ها
از من بودن ها
و ما نشدن هایمان

خــــدایـا...
دستمان را بگیر
تا یادمان باشد که باید دستے را بگیریم

خـــــدایــا...
نگاه مهربانت را ازما دریغ مکن
تا یادمان باشد که باید
نگاهےداشته باشیم
از سر مهر و عشق به انسانها




مآه
مآه
بعضی وقتا خدا نجاتمون میده ، ما جدایی و شکست عشقی حسابش میکنیم :)...

فقط خدا
فقط خدا
نماز میخونید؟؟؟؟:فکر

یاس
یاس
همیشه ترک ها رو به غیرت می شناختم
غیرت
نه تعصب
مردم کشور ادربایجان و ترکیه ثابت کردن
ترک بودن ملاک نیست
باید ترک ایرانی باشی تا غیرت داشته باشی

یه نکته هزاران
تف به اردوغان باعی

.....
.....


بعدت وقولت مش فارق نکمل ولا نتفارق
دور شدی و گفتی وقتی برای باهم بودنمون نداری
هتمشی الدنیا من غیرک وعادی هعیش
بدون تو روزگار میگذره و من عادی زندگی میکنم
وادینی بموت من اللهفه یارتنی مقولتلک ننسی
از غم دارم میمیرم ای کاش بهت نمیگفتم همدیگه رو فراموش کنیم
و بحلم لو تکون فاکر ومنستنیش
همیشه ارزو دارم که بهم فکر کنی و منو فراموش نکرده باشی
عذااااااابی عذاب لا انا بشوفک ولا احنا صحاب
از دینت در جداییمون عذاب سختی میکشم
ولا عمری عملت حساب للی انا فیه
تو عمرم خطایی نکردم که لایق چنین عذابی باشم
اااه
حاولت انساک ومش قادر کمان انساک
سعی کردم فراموشت کنم و همچنان نمیتونم
ولو ایامنا مش واحشاک هقولک ایه ؟؟؟
اگر تو دلتنگ باهم بودنمون نشدی من چه باید بهت بگم؟
واحشنی ونفسی نتقابل ومن جوایا مش قابل
دلتنگتم و با خودم در جنگم ولی از درون نمیتونم بپذیرم
احس بحد غیرک انت واقرب لیه
کسی به غیر تورو داشته باشم وبهش نزدیک بشم
حبیبی ارجعلی من تانی ف

sahar
sahar
قلبم شکسته و دلم خیلی گرفته. کسی که بخش بزرگی از زندگی من بود، بدون خداحافظی من رو ترک کرد. نمیدونم چطور باید با غم جدایی کنار بیام. چطور میتونم چنین باخت بزرگی رو در زندگی‌ام تحمل کنم؟

M
M

نگو کارما بود جدایی
این جدایی کار ما بود🥲

مآه
مآه
در حقيقت
ما همه بشر بودیم
تا اینکه
نژاد، ارتباطمان را برید
مذهب، از یکدیگر جدایمان ساخت
سیاست، بینمان دیوار کشید
و ثروت، از ما طبقه ساخت

خانوم میم
خانوم میم
🌱⁦❤️⁩
بیگ محمد: هیچ وقت عاشق بوده ای ستار؟
ستار: عاشق زیاد دیده ام.
بیگ محمد: راه و طریقش چه جور است عشق؟
ستار: من که نرفته ام برادر!
بیگ محمد: آنها که رفته اند چه؟ آنها چه می گویند؟
ستار: آنها که تا به آخر رفته اند، برنگشته اند تا چیزی بگویند.


محمود دولت آبادی

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
از سهراب سپهری خوندی تاحالا؟!

اونجا که میگه؛

لحظه ها میگذرد...
آنچه بگذشت،نمی آید باز...
قصه ای هست که هرگز دیگر...
نتواند شد آغاز...🌱

چقد دقیق و قشنگ گفته🤌🏻🍃

شبتون خوش💕

یاس
یاس
چقد همه چیز خوب بود
حال منم عالی .همه بودن
مامان
ابجیام
داداشام
و خونه مون
و کسی که با تمام وجود خوشحال بود من بودم
هرچند جای خالی پدرم داد میزد
برگشته بودیم خونه خودمون وسط شهر بهترین و قابل دسترس ترین مکان شهر
و میدونستم دیگه حالم خوبه
من می تونم باز خوب درسام بخونم شب زنده داری کنم همون اتاق همیشگی
همون گوشه پایین اتاق
رفتم که قرار داد خونه م فسخ کنم بگم مامانم اینا برگشتن :دنیا
رفتم حیاط
اخرین کاری که بابام برام کرده بود مونده بود
با اینکه نتونستم جلو خودم بگیرم و داد زدم مویه کردم
ولی باز حالم بهتر بود
اونجا خونه مون هرچی باشه بوی بابام‌میداد
تازه تو حیاط مامان کلی مرغ خروس و بوقلمون جمع کرده بود :دی
اینجاش دیگه خیلی فانتزی بود


صدای زنگ گوشی اومد الارام پنج و نیم صبح
همه چیز خواب بود :گگگ


همه حالشون خوبه
پیش همن
الا من :هعی

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)



💙⃟🦋¦↭

⎛💜🦄

صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو