مآه
دلم یک آدمِ غریبه ی امن و آرام می خواهد،
وَ پذیرنده، و شنونده، و پناه دهنده...
کسی که قضاوتم نکند و فقط گوش کند. کنجکاو نشود، بیشتر نپرسد، سرزنش نکند، دلیل نخواهد.
دلم نگاهی بیگانه اما گرم می خواهد
یک دوستیِ عمیق ولی کوتاه
یک همنشینیِ سالم اما بدون ادامه.
یک نفر که انگار مرا از جنگل سرد و تاریکی که در آن گم شده ام نجات بدهد، به کلبه ی دنج و گرم خودش ببرد، برایم چای بریزد و بی آنکه بپرسد چرا و از کجا می آیم، مقابلم بنشیند، حرف های مرا بشنود و شانه های مرا برای تسکین بفِشارد و حالم که خوب شد، نپرسد کجا؟ فقط راه خیابان را نشانم بدهد، در آغوشم بگیرد و برایم آرزوهای خوب کند و از او که دور شدم، احساس کنم خدا را در کالبد یک انسان ملاقات کرده ام که اینقدر آرامم..
اُمــیـد
ریشههای مهربونیِ اصیل
از تاریکی و درکِ رنج میاد…
یک انسان واقعا مهربان، شکنندگی
انسانها رو درک کرده …!!
مآه
در میان اشکها پرسیدمش :
خوشترین لبخند چیست ؟
شعلهای در چشم تاریکش شکفت جوش خون در گونهاش آتش فشاند، گفت : لبخندی که عشق سربلند ، وقت مُردن بر لب مردان نشاند؛
من ز جا برخاستم، بوسیدمش...♥
مآه
تو همه رو از تاریکی ب سمت نور میکشی با خودت🌸💙
مهاجر
اونایی که امروز زندگی پس از زندگی رو دیدن
یه توضیح مختصری بهم بدن بیینم چی بوده برم بیینم یانه
مرسی
Saye
شبها قبل خواب سعی کنید سه دقیقه خودتون رو جای چیز دیگهای بذارید. میگفت سه دقیقه خیلی زیاده اما با تمرکز و تمرین زیاد میشه این کار رو کرد. مثلا جای یه برگ درخت توی یه جنگل تاریک. یا جای یه سنگ وسط بیابون. یا جای یه پیرمرد آب زیپو که نیم ساعت طول میکشه تا کفشهای لعنتیش رو بپوشه. جای یه حشره. یه سیفون توالت. یه توپ فوتبال. یه تابوت. یه جفت کفش. جای یه قدیس، یه روسپی، یه گربه. میگفت اگه مدتی این کار رو انجام بدید حس میکنید انگار دنیا داره توی روح تون نفس میکشه.
-مصطفی مستور
-بهترین شکل ممکن
Saye
بوکوفسکی تو یکی از نوشته هاش میگه:
"باید خودمان نوری بر تاریکی مان بتابانیم
این را هیچ کس دیگری برای ما انجام نخواهد داد..."
همینقدر ساده و همینقدر قشنگ..
EDRIS
یه بیداری دقیقا عین یه کابوس
مثل گشتن تو تاریکی و بی فانوس