نبودنت را مینویسم
مینویسم و پاک میکنم
مینویسم و مچاله میکنم
روی کاغذ
چه ورق هایی که سیاه شدند و تا به قدقامتشان خورد و خم شدنم از بسیاریِ اندوه نوشته های نبودنت!
هر آن چه از نبودنت تو به ذهنم می آمد را
روی کاغذ میریختم؛یا ترک بر میداشت یا خم میشد یا آتش میگرفت آخر کار
تو که بودی که با رفتنت دنیا را غم گرفته است؟!
بیا!
که آمدنت بوی بهار میدهد و بودنت صدای جوشش زلال چشمه های پاک...
#برایِ_خود_خودت
#بی_دل