مآه
به کجا چنین شتابان؟
گَوَن از نسیم پرسید
دل من گرفته زینجا
هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان؟
همه آرزویم اما
چه کنم که بسته پایم
به کجا چنین شتابان؟
به هر آن کجا که باشد
به جز این سرا سرایم
سفرت به خیر! اما
تو و دوستی، خدا را
چو از این کویر وحشت
به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها، به باران
برسان سلام ما را…
Maryam
شب
فرصتی ست تا
به رؤیاهایمان فکر کنیم
شاید صبحِ فردا
محال ترین آرزویمان
برآورده شود 🌙⭐️
شبتون خوش روياتون شیرین
مآه
-به کجا چنین شتابان ؟
گون از نسیم پرسید :
-دل من گرفته زین جا
هوس سفر نداری
زغبار این بیابان ؟
-همه آرزویم اما
چه کنم که بسته پایم ....
به کجا چنین شتابان ؟
-به هر آن کجا که باشد به جز این سراسرایم .
-سفرت بخیر ! اما ، تو و دوستی خدا را
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی ،
به شکوفه ها به باران برسان سلام ما را .
مآه
در نبودت چشمهایم پُر ز باران میشود
اشک میلرزد به روی گونه غلطان میشود
تا کسی اسمِ تو را میآورد در پیش من
ذهنم از فکر ِ تو مثل یک خیابان میشود
مثل گنجشکی که تیری خورده باشد بی هوا
بر زمین میافتم و قلبم هراسان میشود
هر چه میگردم به دنبالت نمیبینم تورا
دیدنت تنها فقط در خواب آسان میشود
خاطراتم با تو در این ذهن پُر آشوب من
بارها مانند یک سریال اکران میشود
کوچه های شهر را طی میکنم بیاختیار
آرزویم دیدن ِ لبهای خندان میشود
تا به خود میآیم از فکر تو میبینم که باز
کوچهها را رد شدم فکرم پریشان می شود
رامین
از صدای گذر آب چنان میفهمم
تندتر از آب روان
عمرگران میگذرد
زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست
آرزویم اینست
آنقدر سیر بخندی که
ندانی غم چیست
سارا
الهی که برسد از جانبِ خدا، مصلحتهایی ڬ آرزویمان بود!
یه دونه کارتو راه نمیندازه؟
نه از لوله دوم زک میباره اونوقت
چارش اینه
اونوقت مثل دوست همسنت باید برم مماخمو عمل کنم
سرپیری و معرکه گیری