ali
حرف زدن با رفیق دهن لق،
مث گلوله زدن وسط پیشونیته 🙂
ali
مسافر، مسافر است
وقت استقبال هم می دانی
که یک روز باید بدرقه اش کنی …
دل نبند …
ali
کفشهایم رامی پوشم
و به شهری دور سفر خواهم کرد
آن جا که حقیقت های اینه شیرین باشند
آن جا که زبان مردم قلبشان باشد
آن جا که بی فاصله بتوان عاشق بود
ali
گاهی در وجودمان به قبرستانی محتاجیم
برای چیزهایی که درونمان میمیرند.