مشخصات

موارد دیگر
سعید رایا
10 پست
مرد

دنبال‌کنندگان

(12 کاربر)

بازدیدکننده

سعید رایا
سعید رایا
خدا
برای مشاهده تصویر بزرگتر کلیک کنید


سعید رایا
سعید رایا
ی ابراهیم! نفرینت را از بندگانم بازدار.


همانا من آمرزنده و مهربانم،


جبار بردبارم. گناهان بندگانم مرا زیان نمی رساند، همچنان که


طاعت شان مرا سود نبخشد. من آنان را برای فرو بردن خشمم


سیاست نکنم، پس نفرینت را از بندگانم بردار.


بندگانم سه گونه اند: گروهی توبه می کنند و من توبه شان را


می پذیرم و گناه شان را می بخشم.


آن گاه عذاب را از عده ای از بندگان باز می دارم؛ چون می دانم


فرزندان مؤمنی از نسل آنان پدید می آیند.


گروهی هستند که عذاب شان عظیم تر است، چرا که عذاب من


بر بندگانم برحسب جلالت و کبریایی من است.


ای ابراهیم! مرا با بندگانم واگذار؛ چون من از تو نسبت به آنان


مهربان ترم؛ همانا جبار بردبارم، بسیار دانای حکیم هستم


و با علم خویش تدبیرشان می کنم و


با قضا و قدرم در آنان نفوذ می کنم.


نقل از پیامبراکرم (ص)

سعید رایا
سعید رایا
شسد اهل قلم سید اهل نظر سید اهل صفا سید اهل وفا

سعید رایا
سعید رایا
س
برای مشاهده تصویر بزرگتر کلیک کنید


سعید رایا
سعید رایا
می گویند : شاد بنویس ...

نوشته هایت درد دارند!

و من یاد ِ مردی می افتم...

که با کمانچه اش ،

گوشه ی خیابان شاد میزد...اما با چشمهای ِ خیس ... !!


می گویند : شاد بنویس ...

نوشته هایت درد دارند!

و من یاد ِ مردی می افتم...

که با کمانچه اش ،

گوشه ی خیابان شاد میزد...اما با چشمهای ِ خیس ... !!


می گویند : شاد بنویس ...

نوشته هایت درد دارند!

و من یاد ِ مردی می افتم...

که با کمانچه اش ،

گوشه ی خیابان شاد میزد...اما با چشمهای ِ خیس ... !!


می گویند : شاد بنویس ...

نوشته هایت درد دارند!

و من یاد ِ مردی می افتم...

که با کمانچه اش ،

گوشه ی خیابان شاد میزد...اما با چشمهای ِ خیس ... !!

سعید رایا
سعید رایا
می گویند : شاد بنویس ...

نوشته هایت درد دارند!

و من یاد ِ مردی می افتم...

که با کمانچه اش ،

گوشه ی خیابان شاد میزد...اما با چشمهای ِ خیس ... !!


می گویند : شاد بنویس ...

نوشته هایت درد دارند!

و من یاد ِ مردی می افتم...

که با کمانچه اش ،

گوشه ی خیابان شاد میزد...اما با چشمهای ِ خیس ... !!

سعید رایا
سعید رایا
درمکه که رفتم، خیال میکردم دیگر تمام گناهانم پاک شده است


غافل از اینکه تمام گناهانم گناه نبوده و تمام درستهایم به


نظرم خطا انگاشته و نوشته شده بود...درمکه دیدم خدا چند سالیست


که از شهر مکه رفته و انسانها به دور خویش میگردند...


در مکه دیدم هیچ انسانی به فکر فقیر دوره گرد نیست...


دوست دارد زود به خدا برسد و گناهان خویش را بزداید...


غافل از اینکه آن دوره گرد خود خدا بود.


درمکه دیدم خدا نیست و چقدر باید دوباره راه طولانی


را طی کنم تا به خانه خویش برگردم...


و درهمان نماز ساده خویش تصور خدارا


در کمک به مردم جستجو کنم ...


آری شاد کردن دل مردم همانا


برتر از رفتن به مکه ایست که خدایی در آن نیست.


" مرحوم حسین پناهی"

سعید رایا
سعید رایا
www_shomalgardi_com , faghr , فقر , تنگدستی , شعر زیبا , نیازمند , سرمایه دار

زیر خط فقر تو نان و پنیری خورده ای ؟


شعر زیبا برای فقرا و نیازمندان



زیر خط فقر تو نان و پنیری خورده ای؟


کودکت را دست خالی سوی دکتر برده ای؟



زیر خط فقر در سرما شبی خوابیده ای؟


دست پینه بسته یک کارگر را دیده ای؟



زیر خط فقر از درمانده گی خندیده ای؟


با شکست عزت نفست، مدام جنگیده ای؟



زیر خط فقر در سطل زباله گشته ای؟


با خجالت و نداری سوی خانه رفته ای؟



زیر خط فقر با فقر تفکر ساختی؟


زیر دست قلدران زندگی ات را باختی؟



چشم امید ز یاری خلایق بسته ای؟


حس نمودی از تضاد طبقاتی خسته ای؟



زیر خط فقر از پل خودکشی تو کرده ای؟


زیر دست کارفرما حس نمودی بَرده ای؟



مستاجر بودی درون دخمه ای سرد و نمور؟


مادرت را دیده ای که از دیابت گشته کور؟



پدر معتاد و بیکاری که با سیگار و دود


تن طفل خویش را سوزانده و کرده کبود

سعید رایا
سعید رایا
بسم الله الرحمن الرحیم

"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن

صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ

فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ

وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً

حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"


چشم به راه سپیده


تو را غایب نامیده اند، چون «ظاهر» نیستی، نه اینکه «حاضر» نباشی.

«غیبت» به معنای «حاضر نبودن»، تهمت ناروایی است که به تو زده اند

و آنان که بر این پندارند، فرق میان «ظهور» و «حضور» را نمی دانند،

آمدنت که در انتظار آنیم به معنای «ظهور» است، نه «حضور»

و دلشدگانت که هر صبح و شام تو را می خوانند،

ظهورت را از خدا می طلبند نه حضورت را.

وقتی ظاهر می شوی،

همه انگشت حیرت به دندان می گزند با تعجب می گویند

که تو را پیش از این هم دیده اند.

و راست می گویند، چرا که تو در میان مائی، زیرا امام مائی،

جمعه که از راه می رسد، صاحبدلان «دل» از دست

می دهندوقرارازکف می نهند و قافله

دل های بی قرار روی به قبله می کنند

و آمدنت را به انتظار می نشینند...


و اینک ای قبله هر قافله و ای «شبروا

سعید رایا
سعید رایا
سلام{-7-}

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو