همین که می دانم هستی وحالت خوب است
دنیایم زیباست

دوستت دارم
به اضافه سه‌ نقطه تا بدانی
من و دوستت‌ دارم هایم امتداد داريم
در تو تا هميشه و تا ابد

گرما یعنی
نفس های تو
دست های تو
آغوش تو

آخ کِه نمیـ ـدانی …
تنهـ ـا “دلبـ∞ـرِ” دلنَـوازِ دِلنشیـ ـنِ دِلّمـی
تـ♡ـو!

مے خوام تا آخرین نـ؋ـس با تو باشم

ناگهان می آید و در سینه می لرزد دلم
هرچه جز یاد تو را با خاک یکسان می کند

مرا به ذهنت نه،
به دلت بسپار!
من
از گم شدن
در جاهای شلوغ
می‌ترسم

مثل گیسویی که باد آن را پریشان می‌کند
هر دلی را روزگاری عشق ویران می‌کند
ناگهان می‌آید و در سینه می‌لرزد دلم
هرچه جز یاد تو را با خاک یکسان می‌کند

خدایا

سرنوشتمو انقدر قشنگ

بنویس که مادرم

از ته دل بخنده…

می دانی!دل تنگی عین آتش زیر خاکستر است,
گاهی می شود فکر می کنی تمام شده، اما یک دفعه همه ات را آتش می زند

بپرس دوستم داری؟
بگذار بگویم من؟
شما را؟
به جا نمی آورم!
ولی…شما چقدر زیبایید!
به فنجان قهوه ای دعوتتان کنم؟
لبخند بزن
بگو با کمال میل
بیا دوباره برای اولین بار ببینمت!
در همان دیدار دلت را ببرم
بگذار اولین دوستت دارم را دوباره بگویم!
باز هم عاشقت شوم!
تو یک لبخند که بزنی
من هر صبح آلزایمر میگیرم و تو یک عمر
اولین و آخرین عشقم خواهی بود!
مخاطب خاصی نداره

روحـــم مـی خواهد بــرود یک گوشــه بنشــیند
پشتـــش را بکنـــد به دنیــــا ؛
پاهایش را بغــــل کنـــد و بلنـــد بلنـــد بگوید :
من دیگر بـــــازی نمـــی کنـــم…

هرچه آیینه به توصیف تو جان کند نشد
آه، تصویر تو هرگز به تو مانند نشد

گفتم از قصه عشقت گرهى باز کنم
به پریشانى گیسوى تو سوگند، نشد

خاطرات تو و دنیای مرا سوزاندند
تا فراموش شود یاد تو، هرچند نشد

من دهان باز نکردم که نرنجی از من
مثل زخمى که لبش باز به لبخند، نشد

دوستان عاقبت از چاه نجاتم دادند
بلکه چون برده مرا هم بفروشند، نشد

رابطه ای که توش اعتماد نیست مثل ماشینیه که توش بنزین نیست
تا هروقت بخوای میتونی توش بمونی ولی به جایی نمیرسی …

صدا بزن مرا
مهم نیست به چه نامی
فقط میم مالکیت را آخرش بگذار
می خواهم باور کنم، مال تو هستم