سعید منادی
زمونه ی بدی شده!
حتی با افزودنی های غیرمـجاز هم
اعتباری بــه ماندگاری بعضی دوستی ها نیسـت
سعید منادی
گفتی زسرت فکر مرا بیرون کن!
جانا ، سرم از فکر تو خالیست …
دلم را چه کنم؟
سعید منادی
به بعضی ها حتی فحش هم نباید داد
باید خندید و رد شد
سعید منادی
هر چه مغرورتر باشی
تشنه ترند برای با تو بودن
و هرچه دست نیافتنی باشی
بیشتر به دنبالت می آیند؛
امان از روزی که غروری نداشته باشی
و بی ریا به آنها محبت کنی
آن وقت تو را هیچ وقت نمی بینند؛
سادهـ از کنارت عبور می کنند …
سعید منادی
حواست را جمع کن و ببین وقتی برنده میشی که واست دست نمیزنه
سعید منادی
یار با ما بیوفایی میکند
بیگناه از من جدایی میکند
شمع جانم را بکشت آن بیوفا
جای دیگر روشنایی میکند
سعدی شیرین سخن در راه عشق
از لبش بوسی گدایی میکند
سعید منادی
یه آدم هایی ناراحتمون میکنن که ما رومون نمیشه از دستشون ناراحت بشیم
سعید منادی
برای یک روز هم که شده دنبال چیزهایی که نداری نرو و از چیزهایی که داری لذت ببر …
سعید منادی
اگه حرف وزن نداره
پس چه جوری کمر آدم را میشکونه
سعید منادی
فقط تاریکی میداند
ماه چقدر روشن است
فقط خاک میداند
دستهای آب
چقدر مهربان!
معنی دقیق نان را
فقط آدم گرسنه میداند
فقط من میدانم
تو چقدر زیبایی!
سعید منادی
تا دندون داری بخند
تا چشم داری ببین
تا گوش داری گوش کن
تا سالمی زندگی کن
یادت باشه دنیا منتظر هیچ کس نمی مونه
به لبخند زدن ادامه بده
چون زندگی زیباست
سعید منادی
چه حرفها که درونم نگفته میماند…
خوشا به حال شماها که شاعری بلدید!
سعید منادی
تمامت را به راحتی سهم کسی نکن
آدم ها خوب بلدند حرام کنند
چیزی را که زحمتی برای به دست آوردنش نکشیده اند
سعید منادی
دلم تنگ شده
دلم خواب میخواهد
خوابی عمیق
سعید منادی
حسودی فقط اونجاش که دوست نداری حتی توی فکر کسه دیگه ای جا بگیره