پرواز کردن ربطی به بال ندارد
دل می خواهد
دلی به وسعت آسمان
دل را باید آسمانی کرد …
مشخصات
موارد دیگر |
maede maz |
|
88 پست |
 |
زن |
دنبال‌کنندگان
(35 کاربر)
بازدیدکننده
(18680 کاربر)
برچسب های کاربردی
maede maz
maede maz
رسم خوبی داشتیم,ماه رمضون ها بعضی شب ها چندتااز مربی ها جمع
میشدیم افطاری میرفتیم خونه ی دانش آموزا.یه بار تو یکی از شبا تو
ترافیک گیر کردیم اذان گفتند.علی گفت:وحید بریم نماز بخونیم؟
وقت نمازه.من گفتم پنج دقیقه بیشتر نمونده علی جان بزار بریم اونجا
میخونیم.نشون به اون نشون که یک ساعت
و نیم بعد رسیدیم به خونه ی بنده خدا!
از ماشین که پیاده شدیم زد رو شونمو گفت:
کاری موقع نماز اول وقت انجام
بشه ابتر میمونه!!!!
میشدیم افطاری میرفتیم خونه ی دانش آموزا.یه بار تو یکی از شبا تو
ترافیک گیر کردیم اذان گفتند.علی گفت:وحید بریم نماز بخونیم؟
وقت نمازه.من گفتم پنج دقیقه بیشتر نمونده علی جان بزار بریم اونجا
میخونیم.نشون به اون نشون که یک ساعت
و نیم بعد رسیدیم به خونه ی بنده خدا!
از ماشین که پیاده شدیم زد رو شونمو گفت:
کاری موقع نماز اول وقت انجام
بشه ابتر میمونه!!!!
maede maz
جاذبه خاک به ماندن میخواند وآن عهدباطنی به رفتن،
عقل به ماندن میخواند و عشق به رفتن...
واین هر دو را خداوند آفریده است تا وجود انسان در آوارگی وحیرت میان عقل و عشق معنا شود.
هیچ شنیده ای که مرغی اسیر،قفس را هم بر دارد وباخود ببرد...
*پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی...*
فتح المبین اسفند93
عقل به ماندن میخواند و عشق به رفتن...
واین هر دو را خداوند آفریده است تا وجود انسان در آوارگی وحیرت میان عقل و عشق معنا شود.
هیچ شنیده ای که مرغی اسیر،قفس را هم بر دارد وباخود ببرد...
*پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی...*
فتح المبین اسفند93
maede maz
باید گذر کرد تا رسید و فاطمی شد ...
و من چقدر این جمله را با خود تکرار کردم ...
باید گذر کرد
تا
رسید ؛
و
فاطمی شد ...
و من چقدر این جمله را با خود تکرار کردم ...
باید گذر کرد
تا
رسید ؛
و
فاطمی شد ...
maede maz
امروز ثانیه ثانیه تپشهای قلبم گره خورده با یاد تو، با تو که به یادم اوردی، چقدر زود از یاد بردم نگاهت را...
میدانم... میدانم!!...
تلنگرت بجا بود،اما...
تو برای دلم دعا کن که اسیر نشود، تو که رها شدی از بند نام و خاک
دعای رهایی ام باتو!
توکه در تمام لحظه های تنهایی همدمم بودی... ای #شهید-گمنامم ...
میدانم... میدانم!!...
تلنگرت بجا بود،اما...
تو برای دلم دعا کن که اسیر نشود، تو که رها شدی از بند نام و خاک
دعای رهایی ام باتو!
توکه در تمام لحظه های تنهایی همدمم بودی... ای #شهید-گمنامم ...
maede maz
یوسف فاطمه،عالم همه مشتاق تواند
رخ برافروز دمی،بر سر بازار بیا
باوجودی که همه،مست تماشای تواند
لحظه ای را،به تماشای من زار بیا...
اللهم عجل لولیک الفرج
رخ برافروز دمی،بر سر بازار بیا
باوجودی که همه،مست تماشای تواند
لحظه ای را،به تماشای من زار بیا...
اللهم عجل لولیک الفرج
maede maz
یادداشت رهبر انقلاب بر کتاب #آن-بیست-و-سه-نفر
باشیرینی این نوشته شیوا و جذاب وهنرمندانه، شیرین کام شدم و لحظه ها را با این مردان کم سن و سال و پرهمت گذراندم/
به این نویسنده خوش ذوق و به آن 23نفر درود میفرستم.
باشیرینی این نوشته شیوا و جذاب وهنرمندانه، شیرین کام شدم و لحظه ها را با این مردان کم سن و سال و پرهمت گذراندم/
به این نویسنده خوش ذوق و به آن 23نفر درود میفرستم.
maede maz
شاید اگر میدانستیم هربار که صلواتمان به *عجل فرجهم* ختم میشود میهمانی رادعوت میکنیم که امادگی میزبانی اش را نداریم، با هر صلوات مشتاقانه تر حضورش را می طلبیدیم... اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
maede maz
معنای انتظار را باید از مـــادران شهیدان گمنام پرسید...
ما چه میفهمیم دلتنگی غروب جمعه را ...
ما چه میفهمیم دلتنگی غروب جمعه را ...
maede maz
خدا میداند اگر پیام شهدا و حماسه های انها را به پشت جبهه منتقل نکنیم
گناهکاریم...
و من الله توفیق
گناهکاریم...
و من الله توفیق
maede maz
عکس شهید مدافع حرم و دخترش کوثر
این زنــدگی قشنــگ من مــال شما// ایـــام سپیـــد رنـگ مـن مــال شما
بـابـای همیشـه خوب مـن را بدهیـد// این سهمیه های جنگ من مال شما
این زنــدگی قشنــگ من مــال شما// ایـــام سپیـــد رنـگ مـن مــال شما
بـابـای همیشـه خوب مـن را بدهیـد// این سهمیه های جنگ من مال شما
maede maz
نزدیک عملیات بود
می دونستم تازه دخترش بدنیا اومده
دیدم سر یه پاکت از جیبش زده بیرون
گفتم: چیه؟
گفت
دخترمه
گفتم:بده ببینم
گفت.gif ":خودم")
هنوز ندیدمش
گفتم:چرا؟
گفت:الان موقع عملیاته ،می ترسم مهر پدر و فرزندی کار دستم بده
بذار بعد از عملیات می بینم
خاطره ای از زندگی سردار شهید مهدی زین الدین
منبع: مجموعه خاطرات " کتاب شهید زین الدین "
می دونستم تازه دخترش بدنیا اومده
دیدم سر یه پاکت از جیبش زده بیرون
گفتم: چیه؟
گفت
دخترمهگفتم:بده ببینم
گفت
هنوز ندیدمشگفتم:چرا؟
گفت:الان موقع عملیاته ،می ترسم مهر پدر و فرزندی کار دستم بده
بذار بعد از عملیات می بینم
خاطره ای از زندگی سردار شهید مهدی زین الدین
منبع: مجموعه خاطرات " کتاب شهید زین الدین "
maede maz
روزی از «رضا» پرسيدم :
تا به حال چند بار مجروح شده ای ؟
تبسمی كرد و گفت : يازده بار !
و اگر خدا بخواهد به نيت دوازده امام ، در مرتبه ی دوازدهم شهيد می شوم .
او همان طور كه وعده داده بود ،
مدتی بعد در منطقه «شرهانی» به
وسيله ی تركش خمپاره راه جاودانگي را در پيش گرفت .
رضا چراغی فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله صلی الله علیه و آله
تا به حال چند بار مجروح شده ای ؟
تبسمی كرد و گفت : يازده بار !
و اگر خدا بخواهد به نيت دوازده امام ، در مرتبه ی دوازدهم شهيد می شوم .
او همان طور كه وعده داده بود ،
مدتی بعد در منطقه «شرهانی» به
وسيله ی تركش خمپاره راه جاودانگي را در پيش گرفت .
رضا چراغی فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله صلی الله علیه و آله
:)