مشخصات

موارد دیگر
iraj
72 پست

دنبال‌کنندگان

(11 کاربر)

بازدیدکننده

برچسب ‌های کاربردی

1542306111216654_large.jpg 1542305148610828_large.jpg 1542295788712796_large.jpg 1542295799223015_large.jpg
iraj
iraj
خیال تو در من

بهشتی ست که در ابرهایش

دو مرغ عشق

تصنیف های عاشقانه را

دوصدائی می خوانند

گل ها

سرشان را بالا می گیرند

تا پروانه ها را ببوسند

زیبائی ات مرا احاطه می کند

با اشک های بهشت در چشمانم

آنجا که رنگین کمان های روشن

هرگز خاموش نمی شود

و ستارهٔ چشمانت

در نور ماه می درخشد

اما

اینهمه زیبائی را چه سود

اگر کسی نباشد که

رؤیاهایم را با او تقسیم کنم ؟!

با این همه

روزی مرا خواهی یافت

در احساسی که

به هیچ کس تعلق ندارد

و شاید دلت خواست اندکی بمانی

تا باور کنی که

اشک های من در بهشت

تنها حسرت یک لبخند را

همراهی می کنند

iraj
iraj
با من از خواستن بگو

در مخمل صدایت

با زبانی که در پوستُ استخوانم

لرزه می ریزد

با من از پایان روز

با زبان شب بگو

با آرایش واژه هائی که

زادهٔ آزادی اند

و مرغان عشق را

به پرواز می برند

با من از زیبائی بگو

با نواهای لالائی

با نجواهای میلُ رضایت

که نفس هایم را به آه می نشانند

و با من از عشق بگو

با لب های قلبی که من می ستایم

با صدایِ همیشه

iraj
iraj
به کوری چشم فاصله ها
چراغ چشم تو

در من روشن ست

صورتت چون ماه

در چاه دلم افتادست

جائی که من

سکّهٔ آروهایم را

در آن می ریزم

iraj
iraj
و بعد از تو من
در گوشه ای از باران

تو را

همیشه دوست خواهم داشت

با دلی که

جا مانده است در عشق

میان رازهای دوردستی که

تو را در خیال من می ریزند

رازهائی که

از زمزمهٔ زیر لبِ چشم هایت

در خلوت دلتنگی

عاشقانه می چینند

این غریبانه های آشنا

که اتاق من می شوند

iraj
iraj
هر شب
از راه و

بیراهه می آئی
تن آلودهٔ گل های صحرائی

سر بر شانهٔ خیالم می گذاری

با سرانگشت کوکب ها

دفتر دلم را می گشائی

من در هزاران شالیزار

در تو ورق می خورم

تو از مزارع دست هایت در من

آفتابُ باران می ریزی

و دانه های شعر من

جوانه می زند

در عاشقانه های پیوندی

iraj
iraj
چشم هایم را می بندم
جائی در دنیا نمی ماند

که با تو آنجا نباشم

و این فقط

زیر سر یک نفر ست

کسی که نامش

عشق ست

iraj
iraj
عاشقانه هایم برای تو
تنها نمونه ای ست برای پیش تماشا

نسخهٔ کامل

مشتمل بر هزار و یک ورق شهرزاد قصه گوست

در قلب هزار و یک شب من

iraj
iraj
عشق همان جاذبه ای ست
که باعث می شود

تو

چون سیب سرخی

پر از عطرهای ممنوعه

در دلم می افتی

و با هر نفسی که می کشم

تو پا به ماهِ بوسهُ باران

در بستر اندیشهٔ من

عاشقانه به دنیا بیاوری

iraj
iraj
اسم توست
بر لب نفس هایم

که در گوشِ قلب من می پیچد

و آن لحظهٔ ساکت

خواهم دانست

که مرده ام

iraj
iraj
چشم هایم را که می بندم
جائی با تو هستم

و اصلا برایم مهم نیست

که وقتم را

روی تو تلف می کنم

من

با تو بودن را دوست دارم

وقتی که تو

موضوع رؤیاهای من هستی

iraj
iraj
عشق یعنے دل بلرزد
تا کہ نامش میبرے

عشق یعنے درد یارت
را بہ جانت میخرے

عشق یعنے مے بنوشے
دم بہ دم از جام او

سرو خود را بشکنے
تا سر بہ پایش آورے

iraj
iraj
صدایت ... ؛
دلتنگی هایم را
کفاف نمی کند !
آغوشَت را بفرست
تا به التهابش
کوچ کنم وُ ...
با نسیم نفس هایت
جان بگیرم..

صفحات: 1 2 3 4 5

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو