تپش قلب من و تموم لحظات زندگیم متعلق به توعه

مشخصات

موارد دیگر
حسین
196 پست
مرد

دنبال‌کنندگان

(13 کاربر)

بازدیدکننده

برچسب ‌های کاربردی

379478_887.jpg 379471_387.jpg
حسین
حسین
بعد مرگم شعرهایم را بخوان تا بشنوی
سرگذشتم تلخ‌تر از درگذشتم بوده است!

حسین
حسین
یکی از قشنگ‌ترین نوشته‌های عاشقانه‌ای
که خوندم این نوشته از جواد گنجعلی بود :
به خاطر داشته باش در روزگاری که عشق
مسخره به‌ نظر میرسید دوستت داشتم و کار
دیوانگان جدی‌گرفتنِ همین کارهای مسخره بود !

حسین
حسین
اونجا که هوشنگ ابتهاج میگه:

در این سرای بی‌کسی کسی به در نمی‌زند
به دشت پر ملالِ ما، پرنده پر نمی‌زند

یکی ز شب‌گرفتگان چراغ برنمی‌کند
کسی به کوچه‌سار شب درِ سحر نمی‌زند

نشسته‌ام در انتظار این غبار بی‌سوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سرنمی‌زند

گذرگهی‌ است پر ستم که اندرو به غیرِ غم
یکی صلای آشنا به رهگذر نمی زند

چه چشم پاسخ است ازین دریچه‌های بسته‌ات
برو که هیچ‌کس ندا به گوش کر نمی‌زند

نه سایه دارم و نه بر بیفکنندم و سزاست
وگرنه بر درخت تر کسی تبر نمی‌زند

حسین
حسین
ﺍگه ﺍﺯ ﻣًــﻦ ﺧﻮﺷـــﺖ ﻧﻤﻴـﺎﺩ
ﻣﻬـــﻢ ﻧﻴﺴــﺖ
ﭼــﻮﻥ ﻣــﻦ ﺃﺻﻼ ﺟﻮﺭﻯ ﺭﻓــﺘﺎﺭ ﻧﻤــﻴﻜﻨﻢ
ﻛﻪ ﻫﺮ کســــیﺧﻮﺷـﺶ ﺑـﻴﺎﺩ !!

حسین
حسین
رابطه ای که توش اعتماد نیست مثل ماشینیه که توش بنزین نیست
تا هروقت بخوای میتونی توش بمونی ولی به جایی نمیرسی …

حسین
حسین
ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﯼ؟ “ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻣﯿﺸﻪ
ﻭﻟﯽ ” ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﺑﺎﻫﺎﺕ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻢ ” ﺧﻮﻧﺪﻩ ﻣﯿﺸﻪ …

حسین
حسین
میدانيد قشنگترین جای زندگی کجاست؟
آنجاست که به دلتان فرصت میدهيد!
به دلتان این جرأت را میدهيد که دوباره به زندگی اعتماد کند،
بدى ها را فراموش کند،
دوباره منتظر يك اتفاق ناگهانی خوب باشد، منتظر يک آدم تازه كه به او فرصت میدهيد گذشته را با همه بدى هايش ببخشد و بگذارد اتفاقات گذشته، در گذشته بماند.

اینجا قشنگ ترین جای زندگی است،
جایی که از صفر شروع ميكنيد،
جایی که دوباره متولد مى شويد...

حسین
حسین
من صبورم
اما
بی‌دلیل ازقفس كهنه‌ی شب می‌ترسم
بی‌دلیل ازهمه‌ی تیرگی رنگِ غروب
و چراغی كه تو را از شبِ متروکِ دلم دور كند...
من صبورم
اما
آه
این بغض گران
صبر چه می‌داند چیست؟!

حمید مصدق

حسین
حسین
انسان‌ها هم‌فرکانس همدیگر را پیدا می‌کنند،
حتی از فاصله‌های دور،
از انتهای افق‌های دور و نزدیک!
انگار آنها باید در یک مدار باشند
در یک روز
و یک‌جا باید باهم برخورد کنند.
آن‌وقت می‌شوند همدم،
می‌شوند دوست،
می‌شوند رفیق...
حرف‌هایشان می‌شود آرامش...
نباشند،
دلتنگ هم می‌شوند،
مدام همدیگر را مرور می‌کنند
و از هم خاطره می‌سازند...

حسین
حسین
توی آینه نگاه کردم دیدم چند تا
تار موی سفید تو سرم نمایان شده
یاد اون بیت افتادم که میگفت :
"مبر ز موی سپیدم گمان به عمر دراز
جوان ز حادثه‌ای پیر می‌شود گاهی"

حسین
حسین
به بعضی ها حتی فحش هم نباید داد
باید خندید و رد شد

حسین
حسین
صداے حرڪتِ
عقربه هاے ساعت را میشنوے...؟
عصرها صدایش بر دلـم میڪوبد...
بر دلِ تو چه می‌ڪَـذرد...؟
دلتنڪَم نشده اے...؟
میدانم در همیـن حوالـی هســتی
هـوایم بـوے "تـو" را دارد...
بیـا و بـاهم
این ریسمان پـاره را ڪَره بزنیم....
هر چند میڪَویند اطمیناني به استحڪامش نیست ،
اما...!!!
مـن
به معجـزه ے ِ
؏شـق ایـمان دارم....!!

حسین
حسین
شاعر میگه که:

این خانه‌ی ویران چه غم از زلزله دارد

حسین
حسین
در هیاهوی زندگی دریافتم ؛
چه بسیار دویدن ها،که فقط پاهایم را از من گرفت
در حالی که گویی ایستاده بودم ،
چه بسیار غصه ها،که فقط باعث سپیدی موهایم شد
در حالی که قصه ای کودکانه بیش نبود ،
دریافتم،کسی هست که اگر بخواهد “می شود”
و اگر نخواهد “نمی شود”

حسین
حسین
اونجا که فاضل نظری میگه:

نیست آسان سخن سخت شنیدن گرچه
می پذیرم ز تو گر هرچه بگویی هرچه

دل به جز خواستهٔ دوست چه می خواهد؟ هیچ
ما گذشتیم ز خیر تو! بگو دیگر چه؟

خاطر موج، پریشان و دل ساحل، سنگ
فرض کن باز هم اصرار کنم، آخر چه؟

می توان مثل دو رود از دو طرف رفت ولی
باز اگر بازرسیدیم به یکدیگر چه؟

گفتم ای دوست مرا بی خبر از خود مگذار
گفت و با گفت که از بی خبری خوش تر چه

صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو