یاد امام و شهدا....// خدایا! چاره ای... درمانی... راهی... خودم هم خوب میدانم که یک بیابان و چند خاکریز و یک غروب نمیتواند اینچنین هستی ام را به بازی بگیرد.

کاربران گروه

نمایش همه

مدیران گروه

برچسب‌های کاربری

امام و شهدا...

گروه عمومی · 50 کاربر · 199 پست
maede maz
maede maz
امروز ثانیه ثانیه تپشهای قلبم گره خورده با یاد تو، با تو که به یادم اوردی، چقدر زود از یاد بردم نگاهت را...
میدانم... میدانم!!...
تلنگرت بجا بود،اما...
تو برای دلم دعا کن که اسیر نشود، تو که رها شدی از بند نام و خاک
دعای رهایی ام باتو!
توکه در تمام لحظه های تنهایی همدمم بودی... ای ...

maede maz
maede maz
یوسف فاطمه،عالم همه مشتاق تواند
رخ برافروز دمی،بر سر بازار بیا
باوجودی که همه،مست تماشای تواند
لحظه ای را،به تماشای من زار بیا...
اللهم عجل لولیک الفرج{-35-}{-47-}

maede maz
maede maz
یادداشت رهبر انقلاب بر کتاب
باشیرینی این نوشته شیوا و جذاب وهنرمندانه، شیرین کام شدم و لحظه ها را با این مردان کم سن و سال و پرهمت گذراندم/
به این نویسنده خوش ذوق و به آن 23نفر درود میفرستم.

maede maz
maede maz
شاید اگر میدانستیم هربار که صلواتمان به *عجل فرجهم* ختم میشود میهمانی رادعوت میکنیم که امادگی میزبانی اش را نداریم، با هر صلوات مشتاقانه تر حضورش را می طلبیدیم... {-35-}اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم{-35-}

maede maz
maede maz
معنای انتظار را باید از مـــادران شهیدان گمنام پرسید...
ما چه میفهمیم دلتنگی غروب جمعه را ...{-38-}{-38-}

maede maz
maede maz
خدا میداند اگر پیام شهدا و حماسه های انها را به پشت جبهه منتقل نکنیم
گناهکاریم...{-38-}
و من الله توفیق{-47-}{-47-}

maede maz
maede maz
عکس شهید مدافع حرم و دخترش کوثر{-38-}


این زنــدگی قشنــگ من مــال شما// ایـــام سپیـــد رنـگ مـن مــال شما

بـابـای همیشـه خوب مـن را بدهیـد// این سهمیه های جنگ من مال شما{-31-}{-31-}{-31-}

maede maz
maede maz
تصویر جاودانه شهید{-31-}
شهید امیر حاج امینی...

maede maz
maede maz
نزدیک عملیات بود

می دونستم تازه دخترش بدنیا اومده

دیدم سر یه پاکت از جیبش زده بیرون

گفتم: چیه؟

گفت:عکس دخترمه

گفتم:بده ببینم

گفت:خودم هنوز ندیدمش

گفتم:چرا؟

گفت:الان موقع عملیاته ،می ترسم مهر پدر و فرزندی کار دستم بده

بذار بعد از عملیات می بینم



خاطره ای از زندگی سردار شهید مهدی زین الدین

منبع: مجموعه خاطرات " کتاب شهید زین الدین "

maede maz
maede maz
روزی از «رضا» پرسيدم :

تا به حال چند بار مجروح شده ای ؟

تبسمی كرد و گفت : يازده بار !

و اگر خدا بخواهد به نيت دوازده امام ، در مرتبه ی دوازدهم شهيد می شوم .

او همان طور كه وعده داده بود ،

مدتی بعد در منطقه «شرهانی» به

وسيله ی تركش خمپاره راه جاودانگي را در پيش گرفت .



رضا چراغی فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله صلی الله علیه و آله

maede maz
maede maz
شادی روح شهید مدافع حرم {-38-}{-38-}{-31-}

«محمودرضا بیضایی» (حسین نصرتی)، متولد 18 آذر1360 شمسی در تبریز، به تاریخ 29 دی ماه 1392، در «جهاد مقدس» برای دفاع از حریم «اسلام ناب محمدی(صلوات الله علیه و آله)» و حرمِ «بانوی مقاومت» حضرت زینب کبری (سلام الله علیها)، به دست «مزدوران سعودی» و «سرسپردگان اسلام آمریکایی» به شهادت رسید.

«با خداي خود پيمان بسته‌ام تا آخرين قطره خونم، در راه حفظ و حراست از اين انقلاب الهي يك آن آرام و قرار نگيرم.»

و من الله توفیق{-31-}

maede maz
maede maz
اوایل دهه هفتاد وقتی تازه به محل آمده بودیم، پنجشنبه شب‌ها یک دستگاه اتوبوس می‌آمد جلوی مسجد، نمازگزارها را سوار می‌کرد می‌برد مسجد جامع برای دعای کمیل. راه دوری بود؛ از این سر شهر تا آن سر شهر. من بیشتر وقت‌ها «درس دارم» را بهانه می‌کردم و توفیق پیدا نمی‌کردم شرکت کنم ولی محمودرضا هر هفته می‌رفت. یادم هست بار اولی که رفت و بعد از دعا به خانه برگشت، گریه کرده بود. پرسیدم: چطور بود؟! گفت: «حیف است آدم این دعا را بخواند بدون اینکه بداند دارد چه می‌گوید.» این حرفش از همان شب توی گوشم است و هیچوقت یادم نرفته. هر وقت دعای کمیل می‌خوانم یا صدای خوانده شدنش به گوشم می‌خورد، محمودرضا می‌آید جلوی چشمم.

شادی روح شهید بیضایی صلوات

********************

منبع:اسکالپل

maede maz
maede maz
همه جا رو سپردم دنبال وصیتنامه‌اش گشتند؛ حتی توی وسایلش که توی سوریه بود؛ اما وصیتنامه‌ای در کار نبود انگار؛ تنها چیز مکتوبی که از او موجوده ، همون نامه‌ای هستش که برای همسر محترمش نوشته. اما دوباره محض اطمینان، چند روز پیش از همسرش در مورد وصیتنامه سؤال کردم،که گفت: یکبار میون حرف هامون صحبت وصیتنامه شد، به پوستر «حاج همت» روی کمدش اشاره کرد و گفت: «وصیت من این جمله هستش».

روی اون پوستر که هنوز هم موجوده، نوشته:

((با خدای خود پیمان بسته‌ام تا آخرین قطره خونم، در راه حفظ و حراست از این انقلاب الهی یک آن آرام و قرار نگیرم.))

****************

شادی روح شهید والامقام،محمودرضا بیضائی صلوات

maede maz
maede maz
چند بار پیش اومده که در مورد اعزام به سوریه باهاش صحبت کردم،اما هر بار که حرفش می‌شد، با استدلال می‌گفت که نیازی به اعزام نیروی مردمی نداریم و نهایتا یکبار که توی ماشینش دوباره سر بحث را باز کرده بودم، با این جمله که به حضور نیروی “غیر متخصص” احتیاجی نیست، جواب آخر را داد! محمودرضا مربی جنگ افزار بود و رزمنده‌های زیادی را آموزش داده بود. همیشه فکر می‌کردم اگر روزی لازم شد سلاح بردارم، محمودرضا هست و مطمئنم که می‌تواند مرا برای چنین روزی آماده کند. گفتم:بسیار خب، اما اگر روزی به ورود ما نیاز بود و اعزامی در کار بود، چند روز طول می‌کشد مرا آماده کنی؟ گفت: دو هفته. فکر کردم شوخی می‌کند. چون بارها از پیچیدگی‌های جنگ شهری در سوریه گفته بود. چند وقت پیش، این حرف‌ها را برای یکی از همسنگرهایش نقل کردم گفت: دو هفته که زیاد است؛ محمودرضا در عرض دو روز آدمی را که صفر بود تبدیل به تک تیرانداز کرده بود.

**************************
شادی روح مدافع حرم حضرت زینب سلام الله علیها،شهید محمودرضا بیضائی صلوات

maede maz
maede maz
شهید محمود رضا بیضایی
تاسوعاي سال ٩٢ بود، بچه هاي مقاومت، عمليات وسيعي تو منطقه زينبيه، اطراف منطقه حجيره كردند و تروريستها رو سه كيلومتري از اطراف حرم مطهر خانم زينب ( س )، دور كردن. صبح زود رفتيم اونجا و محمود رضا رو هم ديديم ، خيلي از عملياتي كه منجر به تامينِِ امنيت حرم خانوم شده بود، خوشحال بود.
پرچم سياهي تو دستش بود و مي گفت : خودم از بالای اون ساختمون پايينش اوردم . به اون ساختمون نگاه كردم ديدم پرچم سرخ يا ابالفضل رو جاش به اهتزاز در اورده ..
رسيديم خيابون جلوي حرم كه دو سال احدالناسي جرات رد شدن ازش رو نداشت و تك تيراندازها حسابش رو مي رسيدند و حالا با تلاش محمود رضا و دوستاش، امن شده بود.
رفتيم وسط خيابون، رو به حرم وايستاديم، ديدم محمود رضا داره اروم گريه مي كنه و سلام مي ده . السلام عليكي يا سيدنا زينب ....
محمود رضا ٢٩ دي ٩٢ در محور قاسميه در حومه دمشق، آسمانی شد.

صفحات: 10 11 12 13 14

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو