mr.hani
گاهی “دوست داشتن” پنهان بماند قشنگ تر است ! دوست داشتن را باید کشف کرد ؛ درک کرد ، و از آن لذت برد … !
mr.hani
نگاه ها همه بر روی پرده سینما بود. اکران فیلم شروع شد، شروع فیلم، تصویری از سقف یک اتاق بود. دو دقیقه بعد همچنان سقف اتاق... سه، چهار، پنج........، هشت دقیقه اول فیلم فقط سقف اتاق! صدای همه در آمد. اغلب حاضران سینما را ترک کردند! ناگهان دوربین حرکت کرد و آمد پایین و به جانباز قطع نخاع خوابیده روى تخت رسید. زیرنویس: این تنها ۸ دقیقه از زندگى این جانباز بود و شما طاقت نداشتید...!!!
mr.hani
امروز صبح که از خواب بیدار شدم از خودم پرسیدم : زندگی چه می گوید؟ جواب را در اتاقم پیدا کردم. کولر گفت : خونسرد باش. سقف گفت : اهداف بلند داشته باش. پنجره گفت : دنیا را خوب بنگر. ساعت گفت : هر ثانیه با ارزش است. آیینه گفت : قبل از هرکاری، به بازتاب آن بیندیش. تقویم گفت : به روز باش. در گفت : در راه هدفهایت، سختی ها را هُل بده و کنار بزن. زمین گفت : با فروتنی نیایش کن.
mr.hani
ماهیان از از تلاطم دریا به خدا شکایت کردند و چون دریا آرام شد خود را اسیر صیاد یافتند در تلاطمهای زندگی حکمتی نهفته است از خدا بخواهیم دلـمان آرام باشد
mr.hani
هیچ کس ما را برای خودمان نمی خواهد,سادگی میکند کسی که تنهاییش را ارزان میفروشد,من تازه فهمیدم هیچ چیز به اندازه ی دوست داشتن خودم خوشحالم نمیکند
mr.hani
رابطه ها در دو حالت قشنگ میشن: اول : پیدا کردن شباهتها دوم : احترام گذاشتن به تفاوت ها
mr.hani
ما به یکی گفتیم خدا به زمین گرم بِزَنتت ، نام برده الان روی شن های سواحل آنتالیا داره آفتاب میگیره . فک کنم سوتفاهم شده با خدا !
mr.hani
ادمیزاد بی غذا دو ماه دووم میاره .....بی اب دو هفته......بی هوا چند دقیقه...... اما *بی وجدان* متاسفانه خیلی!!!!!!!!!!!
mr.hani
پسره متولد 82 استاتوس زده تک درختم سوخت!بذار جنگل بسوزد!!!!!! عمو خو چندبار بگم با کبریت بازی نکن! والا!!!!!
mr.hani
خــاطـرات خـــيـلي عـــجـيـبند گـــاهـي اوقــات مــي خـــنـديـم ، بـه روزهــاي كـه گــريـه مـي كـرديم گـــاهي گــريه مــي كـــنـيم ؛ به يــاد روزهــايــي كه مي خــنديـديـم .
mr.hani
پیر منم/جوان منم/تیر منم/کمان منم/من نه منم نه من منم/منمو ننم ننمو منم/ من چه منم چمن منم/چه من منم چمن ننم/چمن منم منم ننم............. . . . این ذکر را روزی 10 بار زمزمه کرده تا زبانتان قوی گردد.
mr.hani
ﻣﺮﺩﯼ ﺗﺨﻢ ﻋﻘﺎﺑﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻻﻧﻪ ﻣﺮﻍ ﻫﺎﯾﺶ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻋﻘﺎﺏ ﮐﻪ ﺑﺰﺭﮒ ﺗﺮ ﺷﺪ ﺟﻮﺟﻪ ﻣﺮﻍ ﻫﺎ ﺭﻭ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﮐﻤﯽ ﺑﻌﺪ ﺧﻮﺩ ﻣﺮﻍ ﻫﺎ ﺭﻭ ﻫﻢ ﺧﻮﺭﺩ ﺳﭙﺲ ﭘﺮ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺭﻓﺖ . . . ﻫﻢ ﺑﻪ ﺭﯾﺶ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺧﻨﺪﯾﺪ ﻭ ﻫﻢ ﮔﻨﺪ ﺯﺩ ﺑﻪ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺁﻣﻮﺯﻧﺪﻩ ﻣﺎ !!