یک آرامش تاریک و تلخ..

کاربران گروه

نمایش همه

مدیران گروه

برچسب‌های کاربری

darknesssoft

گروه عمومی · 7 کاربر · 191 پست
ترنم بانو♥️
ترنم بانو♥️
اگر زخمت رو به موقع پانسمان نکنی
رو کسی خونریزی میکنی که نقشی تو زخمی شدنت نداشته.

دوبار بخونش...

ترنم بانو♥️
ترنم بانو♥️
در من انگار کسی در پی انکار من است...

ترنم بانو♥️
ترنم بانو♥️
😕

ترنم بانو♥️
ترنم بانو♥️
واقعا خوابیدنم درد داره تازه میفمم😂😂✌️✌️

ترنم بانو♥️
ترنم بانو♥️
غمخوار من به خانه غم ها خوش آمدی
با من به جمع مردم تنها خوش آمدی

ترنم بانو♥️
ترنم بانو♥️
ولی غم استاد غافلگیریه
میخندی میخندی میخندی
یه هو میزنی زیر گریه
یاد چشماش میفتی یاد حرفاش یاد صداش
آخ صداش...

ترنم بانو♥️
ترنم بانو♥️
ولی این مسخرست که از اینور داری گریه میکنی از اونور همه رو میخندونی تو گروه مثلا😂😂 خیلی سمه

ترنم بانو♥️
ترنم بانو♥️
کاش مثلا یذره خوب بودم به خانوم فاطمه زهرا میگفتم
خانوم جان باعث دل شکستمو سپردم به تو خودت جوابشو بده💔💔

ترنم بانو♥️
ترنم بانو♥️
سعی میکنی آروم باشی و وسط خنده بغضت میشکنه...

ترنم بانو♥️
ترنم بانو♥️
یه وقتایی روحت درد میگیره میفهمی

ترنم بانو♥️
ترنم بانو♥️
به هر دل‌بستنم عمری پشیمانی بدهکارم
نباید دل به هرکس بست.. اما دوستت دارم.. :)

|

ترنم بانو♥️
ترنم بانو♥️
شاید این آخرین شانست باشه....

ترنم بانو♥️
ترنم بانو♥️
.



کاری به کار همدیگر نداشته باشیم...
باور کنید تک تک آدم ها زخمی‌اند....
هرکس‌ درد خودش را دارد دغدغه‌ی خودش را دارد
مشغله‌ی خودش دارد
باور کنید...
ذهن‌ها خسته‌اند قلب‌ها زخمی‌اند
زبان‌ها بسته‌اند برای دیگران آرزو کنیم
بهترین‌ها را....راحتی را....همه گم شده‌ایم
یاری کنیم همدیگر را تا زندگی برایمان لذتبخش شود..
آدم ها آرام آرام پیر نمیشوند..
آدمها در یک لحظه ..
با یک تلفن...با یک جمله ...با یک نگاه ... با یک اتفاق...
با یک نیامدن..بایک دیر رسیدن.بایک "باید برویم"..
وبایک "تمام کنیم" پیر میشوند
آدمها را لحظه ها پیر نمیکنند..آدم را آدم ها پیر می کنند.
سعی کنیم هوای دل همدیگر را بیشتر داشته باشیم.
همدیگر را پیر نکنیم...

ترنم بانو♥️
ترنم بانو♥️
امروووووز
میرم دوباره کوتا کنم موهامو😊😊😊

ترنم بانو♥️
ترنم بانو♥️
دوست دارد یا نمی‌خواهد مرا معلوم نیست
عشق، بازی می‌کند با من چرا! معلوم نیست

می‌کشم سر، هرچه می‌ریزد به جامم دستِ دوست
کِی در این میخانه می‌افتم ز پا معلوم نیست

برگ، دستِ شاخه را وقتی رها می‌کرد گفت:
باد با خود می‌برد ما را، کجا؟ معلوم نیست

یا نمی‌آید به چشمِ باغبان، پاییزِ ما
یا زمستان و بهارِ کاج‌ها معلوم نیست

با طبیبان، رنجِ ما را بازگو کردن خطاست
جای زخمِ عشق بر دل‌های ما معلوم نیست..


|
📚 از کتاب

صفحات: 6 7 8 9 10

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو