+ به فردی که ناراحته چی بگیم؟💙( :

- تو برای من مهمی و من هرکاری از دستم برمیاد برات انجام میدم.
- چیزی که درگیرش هستی باید خیلی سخت باشه.
- اشکالی نداره اگه حالت خوب نیست.
- کاری هست که من بتونم برات انجام بدم؟(:
- دوستت دارم [ بدون اینکه بعدش از کلمه اما و اگر استفاده کنید ]
- میتونیم کنارهم تو سکوت بشینیم اگر دلت میخواد.
- ممکنه الان حرفم برات غیر قابل باور باشه ولی بهت قول میدم
حس تو تغییر میکنه.
- شاید نتونم درکت کنم که دقیقاً چه حسی داری ولی من مراقبتم
و میخوام کمکت کنم.

± سندروم قلب شکسته یا کاردیومیوپاتی :

*یک بیماری موقت قلبیه
که در اثر شرایط استرس
زا و‌ احساسات شدید مثلِ طلاق ،
مرگ ، تصادف ،
از دست دادن کسی و یا غیره رخ میده ؛
افراد مبتلا ممکنه ناگهان درد شدیدی
در قفسه‌ی سینه‌ ی خودشون احساس کنند(=

این فدای سرت هم کلا دو کلمه‌ست ولی شنیدنش اندازه دو جلسه تراپی کاربرد داره یه جوری خیال آدم از گندی که زده راحت میشه و حس خوبی داره که پیش خودت میگی اصلا خوب کردم ریدم تو همه چی.

بچه ها من یه سری چالش تغییر عادت رو شروع کردم بیست و یک روزه ان همشون هر کی دوست داشت بیاد با هم انجامشون بدیم 🤍🤍

من اسیرم اسیر چشمااتم
تو زمین لرزه ای دلم تلفاات❤️‍🔥

من بریدم قبول کن سخته
زندگی با چشای روشن تو
همش احساس شک همش تردید
اضطراب یه روز رفتن تو

نفس کشیدم و گفتی زمانه جانکاه است
نفس نمی‌کشم، این آه از پی آه است

در آسمان خبری از ستارهٔ من نیست
که هرچه بخت بلند است، عمر کوتاه است

به جای سرزنش من به او نگاه کنید
دلیل سر به هوا گشتن زمین ماه است

شب مشاهدهٔ چشم آن کمان ابروست
کمین کنید رقیبان سر بزنگاه است

اگر نبوسم حسرت، اگر ببوسم شرم
شب خجالت من از لب تو در راه است

#غزل
#فاضل_نظری |
📚 از کتاب #آن_ها

نبودنت را مینویسم
مینویسم و پاک میکنم
مینویسم و مچاله میکنم
روی کاغذ

چه ورق هایی که سیاه شدند و تا به قدقامتشان خورد و خم شدنم از بسیاریِ اندوه نوشته های نبودنت!
هر آن چه از نبودنت تو به ذهنم می آمد را
روی کاغذ میریختم؛یا ترک بر میداشت یا خم میشد یا آتش میگرفت آخر کار
تو که بودی که با رفتنت دنیا را غم گرفته است؟!
بیا!
که آمدنت بوی بهار میدهد و بودنت صدای جوشش زلال چشمه های پاک...
#برایِ_خود_خودت

چقد دلم بی حس بودن میخواد

دیگه چیزی به جز قهرت منو بهم نمیریزه...

همه بارونو دوست داررن من اما...

"من بمیرم هم نمیگویم بمان اما بمان"
عمراً این جمله نخواهد شد بیان اما بمان

از درون چشم هایم التماسم را بخوان
بر نمی آید تمنا از زبان اما بمان

رفته ها نیمی ز جان خسته ام را برده اند
سهم دستان تو اَست این نیمه جان اما بمان

نیمه جانی بر کفم مانده اگر خواهی ببر
میتوانی قاتلم گردی، بدان... اما بمان

گفته بودی: مهر، آبان یا که آذر میروم
گرچه گردیده کنون فصل خزان اما بمان

رفتنت من را به سمت قبله میگرداندم
"من بمیرم هم نمیگویم بمان اما بمان"

برو که بی حقیقتی
تو قلب من جاات نیست
اونقده از تو دور شدم
که دیگه پیدات نیسست..

درد یعنی بزنی دست به انکار خودت
عاشقش باشی و افسوس گرفتار خودت

به خدا درد کمی نیست که با پای خودت
بدنت را بکشانی به سر دار خودت

کاروان رد بشود ، قصه به آخر برسد
بشوی گوشه ای از چاه خریدار خودت

درد یعنی لحظاتی به دلت پشت کنی
بشوی شاعر و یک عمر بدهکار خودت

درد یعنی که نماندن به صلاحش باشد
بگذاری برود ! آه ... به اصرار خودت

بگذاری برود در پی خوشبختی خود
و تو لذت ببری از غم و آزار خودت

درد یعنی بروی ، دردسرش کم بشود
بشوی عابر آواره ی افکار خودت

اینکه سهم تو نشد درد کمی نیست ولی
درد یعنی بزنی دست به انکار خودت ...

شراب تلخ بیاور که وقت شیدایی ست
که آنچه در سر من نیست بیم رسوایی ست

چه غم که خلق به حسن تو عیب میگیرند
همیشه زخم زبان خون بهای زیبایی ست

اگر خیال تماشاست در سرت بشتاب
که آبشارم و افتادنم تماشایی ست

شباهت تو و من هرچه بود ثابت کرد
که فصل مشترک عشق و عقل، تنهایی ست

کنون اگرچه کویرم، هنوز در سر من
صدای پر زدن مرغ های دریایی ست

شده تقدیر کسی باشی و قسمت نشود؟
سالها گیر کسی باشی و قسمت نشود؟
پشت یک قلب به ظاهر خوش و یک خنده ی تلخ
شده زنجیر کسی باشی و قسمت نشود؟
در میان تپش آینه پنهان شوی و
روح و تصویر کسی باشی و قسمت نشود؟
شده در اوج جوانی با همین ظاهر شاد
تا گلو پیر کسی باشی و قسمت نشود؟
شده آزاد و رها باشی و تا عمق وجود
رام و تسخیر کسی باشی و قسمت نشود؟
می شود با همه ی ریشه و رگهای تنت
سالها گیر کسی باشی و قسمت نشود؟