امیر عبادی
چه سوت و کوره ساینا !!!!!!
امیر عبادی
توتِ تابستانِ تو، طعمِ گَسِ پاییزِ من...
کی به پایان می رسد نازِ تو و پرهیزِ من؟
گوشه ای از اصفهان، زاینده رودِ گریه ام
نیست شورِ شمس، در حیرانیِ تبریز من
مثلِ کفشی تنگ، یا پیراهنی کوچک شده
بی تو این دل، این دلِ از جست و جو لبریزِ من
ای لبانت لانه ی مرغانِ تردید و سکوت !
چیست جز این واژه هایِ ساده، دستاویز من؟
رسمِ عشقِ روزگار این است، باید بگذری
زیرِ چترِ دیگری، در بارشِ یکریزِ من ...
امیر عبادی
همیشه یک سری ظروفی تو آشپزخونه ایرانی هاست که...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
هیچکس ارزشش رو نداره باهاش غذا بخوره...!
آره امروز نمیدونم چرا هیشکی نمیاد
ملت تو تلگرامن
دکی دیروز پریروز و روزای قبل هم بودن خب وقتی کسی پست میذاشت میومدن رباتمون فعاله تو تلگرام
از این جهت درست میگی