الان داشتم میومدم خونه رفتم مغازه که خرید کنم دیدم هافنبرگ داره گفتم بگیرم بیارم خونه با بابام بزنیم چون خیلی دوست داره
اومدم خونه در خونه رو باز کردم یادم افتاد که بابا ۵۶ روزه که نیست
»پوریا
این پست دیدم جوری شدم دلم ریخت
ترسی وجودم گرفت اگه یه روزی بابام نباشه
حواسم پرت کردم که این چه فکری دیوانه
بعد یادم افتاد سه سال میشه دیگه
و سه سال پیش این موقع من شب روز بیگارستان بودم و ...
شاید عشقش تو تبریز یوده و میخاس اونو ببینه