بنام‌خالق‌؏ـشق‌وزندگانے دخ‌‍تࢪی‌از‌ںـــیـٰاࢪھ‌ی‌انگیزھ꧇)

مشخصات

موارد دیگر
(◍•ᴗ•◍)
1107 پست
زن

دنبال‌کنندگان

(37 کاربر)

برچسب ‌های شخصی

بازدیدکننده

برچسب ‌های کاربردی

IMG_20230703_230559_005.jpg ۰۱۰۵۰.jpg IMG_20230614_235208_715.jpg IMG_20230614_232547_492.jpg
(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
واز سه تا دفترچه -خب که چی-

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
💢

سگی از کنار شیری رد می شد چون او را خفته دید، طنابی آورد و شیر را محکم به درختی بست. شیر بیدار که شد سعی کرد طناب را باز کند اما نتوانست.

در همان هنگام خری در حال گذر بود، شیر به خر گفت: اگر مرا از این بند برهانی نیمی از جنگل را به تو می دهم. خر ابتدا تردید کرد و بعد طناب را از دور دستان شیر باز کرد.

شیر چون رها شد، خود را از خاک و غبار خوب تکاند، به خر گفت: من به تو نیمی از جنگل را نمیدهم. خر با تعجب گفت: ولی تو قول دادی.

شیر گفت: من به تو تمام جنگل را می دهم زیرا در جنگلی که شیران را سگان به بند کشند و خران برهانند، دیگر ارزش زندگی کردن ندارد.

✍کلیله و دمنه

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
💢

پیری برای جمعی سخن میراند
لطیفه ای برای حضار تعریف کرد
همه دیوانه وار خندیدند
بعد از لحظه ای او دوباره
همان لطیفه را گفت
و تعداد کمتری از حضار
خندیدند....
او مجدد لطیفه را تکرار کرد
تا اینکه دیگر کسی در جمعیت
به آن لطیفه نخندید

او لبخندی زد و گفت:
وقتی که نمیتوانید بارها و بارها
به لطیفه ای یکسان بخندید

پس چرا بارها و بارها به گریه
و افسوس خوردن در مورد
مسئله ای مشابه ادامه میدهید؟

گذشته را فراموش کنید
و به جلو نگاه کنید.

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
ازجایی‌که‌هستی‌شروع‌کن، ازهرچیزی‌که‌داری استفاده‌کن‌وهرکاری‌میتونی‌انجام‌بده‌برای موفقیتت^^🍉🌧🎒"-

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
- اصلامیدونی‌چیه ؟!
لبخندبزن،تاچشمِ‌مشکلات‌دراد😌🪿💕*.*

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
💢

رﻭﺯﯼ ﻣﺮﺩی ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺮ ﺧﺮ ﺍﺯ ﺩﻫﯽ ﺑﻪ ﺩﻫﯽ ﺩﯾﮕﺮ می‌رفت. ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺭﺍﻩ ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﮐﻪ ﺷﺮﺍﺏ ﺧﻮﺭﺩﻩ بودند ﻭ ﻣﺴﺖ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺭﺍﻩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺍﻭ می‌بندند ﻭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺟﺎﻣﯽ ﺭﺍ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷﺮﺍﺏ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺗﻌﺎﺭﻑ می‌کند. ﻣﺮﺩ ﺍﺳﺘﻐﻔﺮﺍﻟﻠﻪ ﮔﻮﯾﺎﻥ ﺳﺮﺑﺎﺯ ﺯﺩ ﻭﻟﯽ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺩﺳﺖ ﺑﺮﺩﺍﺭ ﻧﺒﻮﺩﻧﺪ. سرانجام یکی ﺍﺯ آنان ﺗﻬﺪﯾﺪ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺷﺮﺍﺏ ﺗﻌﺎﺭﻓﯽ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺭﺩ ﮐﺸﺘﻪ می‌شود.

ﻣﺮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﺣﻔﻆ ﺟﺎﻥ ﺭﺍﺿﯽ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺑﺎ ﺍﮐﺮﺍﻩ ﺟﺎﻡ را ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﮔﻔﺖ: «ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺗﻮ می‌دانی ﮐﻪ ﻣﻦ به خاطر ﺣﻔﻆ ﺟﺎﻧﻢ ﺍﯾﻦ ﺷﺮﺍﺏ ﺭﺍ می‌خورم.»

وقتی مرد ﺟﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻟﺐ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﮐﺮﺩ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺧﺮﺵ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺗﮑﺎﻥ ﺩﺍﺩﻥ ﺳﺮ ﺧﻮﺩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺳﺮ ﺧﺮ ﺑﻪ ﺟﺎﻡ ﺷﺮﺍﺏ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺷﺮﺍﺏ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﺭﯾﺨﺖ ﻭ ﺟﻮﺍﻧﺎن خندیدند.

ﻣﺮﺩ ﻧﯿﺰ ﺑﺎ ﺩﻟﺨﻮﺭﯼ ﮔﻔﺖ: «ﭘﺲ ﺍﺯ ﻋﻤﺮﯼ ﺧﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﺷﺮﺍﺑﯽ ﺣﻼﻝ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ ﺍﯾﻦ ﺳﺮ ﺧﺮ نگذاشت.»

«سر خر» كه می‌گویند حكايتش اين است.

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
خدایا شڪرت
به خاطر دادن دلـے که هیچوقت
بد کسیو نخواست! 🙂💗

:گودنایت

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
💢

بانویی به پزشک گفت: نمی‌دانم چرا افسرده ام و خود را زنی بدبخت می‌دانم.
پزشک گفت: باید ۵ نفر از خوشبخت ترین مردم شهر را بشناسی و از زبان آنها بشنوی که خوشبختند.
زن رفت و پس از چند هفته برگشت، اما اینبار اصلاً افسرده نبود.

به پزشک گفت: برای پیدا کردن آن ۵ نفر، به سراغ ۵۰ نفر که فکر می کردم خوشبخت ترین هایند رفتم، اما وقتی شرح زندگیشان را شنیدم، فهمیدم که خودم از همه خوشبخت ترم.

👈⭕⭕خوشبختی یک احساس است و لزوما با ثروت بدست نمی آید. خوشبختی، رضایت از زندگی
و سپاسگزاری برای داشته هاست، نه افسوس برای نداشته ها...⭕⭕

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
💢

خواجه‌‏اى غلامش را ميوه‌‏اى داد. غلام ميوه را گرفت و با رغبت تمام میخورد. خواجه، خوردن غلام را میديد و پيش خود گفت: كاشكى نيمه‌‏اى از آن ميوه را خود می‌‏خوردم. بدين رغبت و خوشى كه غلام، ميوه را میخورد، بايد كه شيرين و مرغوب باشد.

پس به غلام گفت: يك نيمه از آن به من ده كه بس خوش میخورى. غلام نيمه‌‏اى از آن ميوه را به خواجه داد؛ اما چون خواجه قدرى از آن ميوه خورد، آن را بسيار تلخ يافت. روى در هم كشيد و غلام را عتاب كرد كه چنين ميوه‏‌اى را بدين تلخى، چون خوش می‌خورى.

غلام گفت: اى خواجه! بس ميوه شيرين كه از دست تو گرفته‌‏ام و خورده‌‏ام. اكنون كه ميوه‌‏اى تلخ از دست تو به من رسيده است، چگونه روى در هم كشم و باز پس دهم كه شرط جوانمردى و بندگى اين نيست. صبر بر اين تلخى اندك، سپاس شيرينی‌هاى بسيارى است كه از تو ديده‌‏ام و خواهم ديد.

👈⭕⭕همیشه از خوبی آدمها برای خودت دیوار بساز، هر وقت در حق تو بدی کردند فقط یک آجر از دیوار بردار، بی انصافیست اگر دیوار را خراب کنی!!!⭕⭕

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)


زیارت قسمت همه :دعا

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
:گوسفند

تبریکات به مناسبت عید قربان

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
💢

می‌گویند آقا محمد خان قاجار علاقه خاصی به شکار روباه داشته. تمام روز را در پی یک روباه با اسبش می‌تاخته تا جایی که روباه از فرط خستگی نقش زمین می‌شده. بعد آن بیچاره را می‌گرفته و دور گردنش، زنگوله‌ای آویزان می‌کرده. در ‌‌نهایت هم ر‌هایش می‌کرده. تا اینجای داستان مشکلی نیست. درست است روباه مسافت، زیادی را دَویده، وحشت کرده، خسته هم شده، اما زنده و سالم است. هم جانش را دارد، هم دُمش را. پوستش هم سر جای خودش است. می‌ماند فقط آن زنگوله!... از اینجای داستان، روباه هر جا که برود یک زنگوله توی گردنش صدا می‌کند. دیگر نمی‌تواند شکار کند، زیرا صدای آن زنگوله، شکار را فراری می‌دهد. بنابراین «گرسنه» می‌ماند. صدای زنگوله، جفتش را هم فراری می‌دهد، پس «تنها» می‌ماند. از همه بد‌تر، صدای زنگوله، خود روباه را هم «آشفته» می‌کند، «آرامش» ‌اش را به هم می‌زند و در نهايت از گرسنگي و انزوا ميميرد.

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)


(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
کتـٰابـٰایي کہ حتمـٰا بـٰاید بـخ‌ــونید :
⊱⋅— ⋅—⋅ ❁ ⋅—⋅ — ⋅⊰
مـٰا تمـٰامش میڪنیم🍒💭 .!𓂃
چ‌ــشم هـٰایش🌸✨ .!𓂃
بربـٰاد رفتہ🌷🥣 .!𓂃
بلندے هـٰاے بـٰادگیر🧡🥤.!𓂃
مݪت ع‌ــشق💛🍉 .!𓂃
خطـٰاے ستـٰارگـٰان بخت مـٰا🐤🇦🇶 .!𓂃
غرور و تـ‌ع‌ــصب🧚🏻‍♀🏳‍🌈 .!𓂃
خݪیج نقره اے💗🛁 .!𓂃
من پـیش از ٺو🍓☁️ .! 𓂃

💙⃟🦋¦↭
💜🦄

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
چہ باشد،
چہ نباشد چیزکے،
باز هم ...
مردم بیکاࢪ
بگویند چیزها!
پس بجاے زندگے
بࢪاے دیگࢪان،
بࢪاے خودت
زندگے کن.
ࢪها،
شاد
و ...
خوشحال:)

💙⃟🦋¦↭
💜🦄

صفحات: 11 12 13 14 15

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو