★彡 نَرگِس خآنُمِ گُلِ گُلآب 彡★
میفَرمان کِ:
مآ تَرکِ سَر بِگفتیم،تا دَردِسَر نَباشد...؛
وَلي؛
غِیر اَز خیالِ جانان،
دَر جان وُ سَر
نَباشَد(:
★彡 نَرگِس خآنُمِ گُلِ گُلآب 彡★
ولی؛
ما اومدیم با یکی
خوب باشیم،
دیدیم اون با همه
خوبه(:
★彡 نَرگِس خآنُمِ گُلِ گُلآب 彡★
ما حداقل برای یک نفر سعی کردیم بهترین باشیم؛
و همون ینفر، پشیمونمون کرد!
★彡 نَرگِس خآنُمِ گُلِ گُلآب 彡★
دچار؛
یعنی من...
ناچار هم یعنی من..
و چِ استخوان در گلویی است،
این دچاری و ناچاری!
★彡 نَرگِس خآنُمِ گُلِ گُلآب 彡★
فقط؛
آنهایی ممکن است از میان ما بروند کِ،
هرگز؛
از آنِ ما نبوده اند!
★彡 نَرگِس خآنُمِ گُلِ گُلآب 彡★
بِ دور ریختن کِ
عادت کني؛
بِ تدریج،
هَمه چي زُبالَس!
★彡 نَرگِس خآنُمِ گُلِ گُلآب 彡★
تو مرا آنقدر آزردی
که خودم کوچ کنم از شهرت ...
بکنم دل ز دل چون سنگت، تو خیالت راحت....
میروم از قلبت،
میشوم دورترین خاطره در
شبهایت(: