مهدی مهدوی
گاهـــــــــــــي
خلــوتِ دوستت را بهم بــریـــز !
تا بداند که تنها نیست...
آرزوی ماست که در وجــودِ
دوست خانه ای داشته باشیم
حتی به مساحت یک یاد ...
زنــدگی "کوتاه تر از آنست که
به خصومت بگذرد ،
و قلب ها گرامی تر از آنند که
بشکننـــــــــد ... !!
آنچه از روزگار به دست می آید
با خنده نمی مــانـــد
و آنچه از دست برود
با گریه جبـــران نمی شـــود ...
فــردا خورشید "طلــــــــــوع "
خــــــــواهد کرد ،
حتی اگر "ما" نباشیـم ...!
پــس تا فـرصت هست ،
قــدر همــــدیگـر را بدانیـم...
مهدی مهدوی
بنويسيم...
از سرِ خط؛
نام تك تك كساني كه
آمدند و ماندند و شدند دليلِ لبخندهايمان
حالِ خوبمان
رويشان حساب كرديم و حسابی سربلندمان كردند
پشت و رو يكى بودند
ادعا نداشتند
دوست داشتنشان را ثابت كردند
ما را براى خودمان ميخواستند
اينها را نگه داريد!
وجودشان را تمديد كنيد تا جايگزينِ تمامِ آنهايى باشند كه چشمِ ديدن خوشيمان را نداشتند...
كه لب بودند
كه فقط حرف زدند و در عمل شرمنده مان كردند
بعضى ها تازه قدم اند اما وجودشان شرف دارد به بعضی از قديميها...
نگه داريد تمامِ اين خوبها را
اينها وجودشان هزاران هزار بهار است در زندگی...
مهدی مهدوی
یه ﻭﻗﺘﺎیی ﻻﺯمه ﺯﻣﯿﻦ ﺑﺨﻮﺭﯼ ....
ﺗﺎ ﺑﺒﯿﻨﯽ ﮐﯿﺎ ﭘﺸﺘﺘﻦ ...
ﮐﯿﺎ ﺑﺎﻋﺚ ﺭﺷﺪﺗﻦ ...
ﮐﯿﺎ ﻣﯿﺮﻥ ...
ﮐﯿﺎ ﻫﻤﻪ ﺟﻮﺭﻩ می مونن!!!
ﮔﺎﻫﯽ ﻻﺯمه ﺟﻮﺭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺑﺨﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺯﺧﻤﯽ ﺑﺸﯽ ...
ﺯﺧﻤﺎﺗﻮ ﺑﺎﺯ ﺑﺰﺍﺭﯼ ﺗﺎ ﺑﺒﯿﻨﯽ ...
ﮐﯿﺎ ﻧﻤﮏ ﻣﯿﭙﺎﺷﻦ ...
ﮐﯿﺎ ﻣﺮﻫﻢ ﻣﯿﺰﺍﺭﻥ ...
ﮐﯿﺎ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭﺩﻥ ...
ﮐﯿﺎ ﻫﻢ ﺧﻮﺩه ﺩﺭﺩﻥ ...
ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﺗﺎ ﺯﺧﻤﯽ ﻧﺸﯽ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﯽ ﺑﻔﻬﻤﯽ ﮐﯽ ﭼﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭﯼ ﻣﯿﮑﻨﻪ!!!
ﺩﺳﺖ ﯾﻪ ﮐﺴﺎﯾﯽ ﻧﻤﮏ ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ﮐﻪ ﺭﻭﺷﻮﻥ ﻗﺴﻢ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﯼ ...
ﻭ ﯾﻪ ﮐﺴﺎﯾﯽ ﻣﺮﻫﻢ ﻣﯿﺰﺍﺭﻥ ﮐﻪ ﺍﺻﻼ ﯾﺎﺩﺷﻮﻥ ﻧﻤﯿﮑﺮﺩﯼ ...
ﺯﻣﯿﻦ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺭﯼ ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ!!!
ﮐﯿﺎ ﺧﻮﺩﯼ ﻫﺴﺘﻨﺪ..........
ﮐﯿﺎ ﻧﺨﻮﺩﯼ ﻫﺴﺘﻨﺪ............
ﮐﯿﺎ ﻫﻢ ﺑﯿﺨﻮﺩﯼ ﻫﺴﺘﻨﺪ..........
مهدی مهدوی
بعضی ها هستند که یک جورِ خاص دوست داشتنی اند.
یک جور عجیب دلنشین اند.
دست خودشان هم نیست.
انگار خدا یک جورِ دیگر آفریده شان.
مثلاً ساعتها کنارشان می نشینی و خسته نمی شوی.
اصلاً سیر نمی شوی از شنیدنِ صدایشان.
مثلاً همان ها که وقتِ خداحافظی یهو دلت می گیرد و ته دلت می گویی: کاش بیشتر می ماندی! اسم اش را عشق نمی گذرام.
شاید یک دوست داشتنِ عجیب است که هر کسی ممکن است حس اش کند.
من اسمش را "عزیـز دل کسی بودن" می گذارم!
بعضی ها عزیز دلت هستند.
همان ها که همیشه دل ات قرص است که تا آخر عمر با همان کیفیت کنارت هستند.
همانها که دلگیرتان نمی کنند.
همان ها که دوست داشتنشان بی قید شرط است.
در زندگیِ هر کسی بعضی ها وجود دارند که اصلاً نمی توان که دوستشان نداشت.
و مـن چقـدر ایـن بعضـی هـا رو دوسـت دارم..
مهدی مهدوی
دلتان نگیرد از تلخیها ...
یک نفر هست همین حوالی
دورتر از نگاه آدمها
نزدیک تر از رگ گردن
روزی چنان دستتان را می گیرد که
مات می شوند تمام کسانی که
روزی به شما پشت پا زدند...
.
: بالاخره یکیو پیدا می کنی که می بینی بدون حد و مرز بهت عشق می ورزه، بهت ارزش می ده، برات احترام قائله، طرز فکرتون خیلی شبیه همه، درکت می کنه، سلیقه موسیقیتون یکیه، همه ی شکستگیات و زخماتو میبنده، به بهتر شدنت کمک می کنه، بهت آرامش میده و رفتارای بچگانه نداره، برای آینده ارزش قائله و باعث پیشرفت جفتتون میشه، کنارش خوش میگذره، از موندنش مطمئنت میکنه و باعث اعتمادت میشه، زندگیتو قشنگ تر میکنه و متوجه میشی آدمای قبلش سو تفاهم بودن و خدا برای چی از زندگیت بیرونشون کرده، بالاخره یک آدم مناسب تو میآد که بهت میفهمونه زندگی ارزش ادامه دادن داره.
مهدی مهدوی
صادق هدایت میگه :
عاشقی باید قسمت آدم بشه.
وقتی شد یهو بخودت میایی میبینی یکی هست با همه فرق میکنه،
صدای پاشو میشناسی،
عطر تنشو میشناسی.
وقتی میبینیش انقدره قلبت
تند تند میزنه فکر میکنی الان صداشو همه میشنون.
بهت محل نذاره کلافه ای،
وقتی هست خوبی وقتی نیست...
مهم نیست که باهم قهرین یا آشتی،
مهم اینه که باشه پیشت.
وقتی هم نیست جاشو هیچکس دیگه ای پُر نمیکنه...
و این یعنی بهترین و ناب ترین حس دنیا
اصلا یعنی خود خود زندگی...
مهدی مهدوی
چه دلی دارند
سنگهای کنار رودخانه
همه ی عمر به رفتن آب نگاه میکنند
اما دلشان برای چیزی تنگ نمیشود
نه کسی برایشان نامه مینویسد
نه دستی برای نوشتن دارند
تنها رویایشان لگد سگی است، شاید
یا شیطنت کودکی
و معلوم نیست زیر آن چشمهای بسته
به چه چیزی فکر میکنند
که گاهی قطره ی اشکی
خیس میکند صورت سیاهشان را
مهدی مهدوی
چيزی كه آدم رو پير میكنه، گذر زمان نيست، حرف نزدنه.
مگه آدم چقدر میتونه حرف رو حرف بذاره و بريزه توی خودش؟
كلمه روی كلمه بچينه و شهر و كوچههاش رو بالا پايين كنه؟ آدم هر چقدر صبور، هر
چقدر توو دار، يه جايی بالاخره كم مياره.
يه جايی میبينی خستهای از اين خودت و خودت بودن، از اين بیشنونده بودن.
مثل آدم در حال سقوط، دست میندازی كه فقط پيداش كنی... در حد دو كلمه!
در حد يه سلام و خداحافظی ساده، در حد اينكه فقط به خودت قوت قلب بدی كه آروم باش، يكی هست.
اينكه مثل اسپند روی آتيشی، اينكه آدم به آدم خيابونا رو میگردی تا پيداش كنی يعنی حرف داری، حرف!
توی زندگی هر آدمی، بايد كسی باشه تا حرفايی كه دلت نمیخواد ديگران بدونن رو بهش بگی...
كسی كه خيلی مهم نباشه كيه و كجاس، فقط و فقط بودنش مهم باشه!
بايد كسی باشه كه بهش بگی: «يه لحظه صبر كن، منو ببين! هيچی نگو، هيچی...
فقط به من گوش كن! باهات حرف دارم، حرف...»
حرف نزدن، آدم رو پير میكنه...
مهدی مهدوی
ﻫﺮ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﻓـــــﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ !
ﺩﺭﻭﻍ ﮔﻔــﺘﻪ ﺍﺳﺖ !
ﺑﻬــــﺎﻧﻪ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ !
ﺗﺎ ﺷﺎﯾﺪ ﺧـــﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺩﻟـــﺪﺍﺭﯼ ﺩﻫﺪ !
ﻓـــﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ !
ﺗﺎ ﺍﺑـــــﺪ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﺪ !
ﻗﺼﻪ ﺩﻟـــﺪﺍﺩﮔﯽ ﻭ ﻋــــﺎﺷﻘﯽ !
ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﻣﺘﻨــــﻔﺮ ﺷﻮﯼ ! ﺑﺒُــﺮﯼ ! ﺩﻭﺭ ﺷﻮﯼ !
ﺳﺎﯾـــﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺗﯿــــﺮ ﺑﺰﻧﯽ !
ﺑﺎﺯ ﻫـــﻢ ﻫﺴﺖ ! ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﯾﮑـــــ ﭼﯿﺰﯼ ! ﯾﮏ ﺟــــﺎﯾﯽ !
ﺗـــﻮ ﺭﺍ ﭘﺮﺕ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﺑﻪ ﺗـﻤﺎﻡ ﺧﺎﻃـــــﺮﺍﺕ ﺧـــــــــــﻮﺏ !
ﻭ ﻓﻘـــــﻂ !
ﺣـــﺴﺮﺕ ﺑـــــﺎﻗﯽ ﻣﯽ ﻣﺎﻧــــﺪ .
مهدی مهدوی
یہ وقـتایی نمیشہ ڪَفت "بڪَذریم"
از بعضی آدما
از بعضی خاطـرهها
از بعضی دوسـتداشتـنها
نمیشہ آسـون ڪَذشت
نمیشہ روزت رو
بی "یادش بخیـر" شـب ڪنی
نمیشہ از ڪوچہاے بڪَذرے صداے قـدماش صداے خنـدههاش نپیچـہ تـو پسڪوچہهاے دلتنڪَیت...
نمیشہ بیخیـال شد
نمیشہ ڪَذشت...
مهدی مهدوی
گاهی باید بری تو کوچه علی چپ قدم بزنی،
برای خودت حرف بزنی،
سوت بزنی،
حتی شده الکی بخندی...
گاهی باید بری تو کوچه علی چپ تا بتونی ادامه بدی...
وجود کوچه علی چپ یه نعمته...
برای ندیدن بعضی چیزها یا حس نکردنشون...
گاهی کوچه علی چپ بهترین مکان برای وقت گذروندنه...
مهدی مهدوی
عاشقِ کبوتر بود !
می گفت ...
پرندهای "وفادار"تر از آن نیست ...
رهایش که می کنی هرجا برود...
خیالت راحت است که برمیگردد ...
فقط دو روز حواسش پرت شد...
فقط دو روز فراموششان کرد...
همهشان رفتند ...
همهشان گم شدند !
او دانه میریخت اما دیر بود ...
هیچ کدامشان برنگشتند !
مشکل اینجاست...
ما یادمان رفته ...
هیچ تعهدی یکطرفه نیست !
وفادار ترین کبوتر هم، برایِ ماندنش؛
دانه میخواهد ...
"توجه" میخواهد...
"عشق" میخواهد ...
هیچ کبوتری ، ناچار به ماندن نیست ...
هیچ کبوتری !
نرگس_صرافیان_طوفان
مهدی مهدوی
گاهی! یک چای داغ بریز داخل زیباترین استکان خانه؛
یک دانه شیرینی هم بگذار کنارش...
همراه یک آهنگ دلنشین و به خودت بگو:
بفرمایید...! چایتان سرد نشود...!
به خودت؛
باورت و زندگیات عشق بورز؛...
سن و سالات مشکل عشق نیست؛
زمان نمیتواند بلور اصل را کدر کند؛
مگر آنکه تو پیوسته، برق انداختن آن را از یاد برده باشی ...
برای خودت دعا کن که آرام باشی؛ صبور باشی ...
مهم نیست که آخرین زلزلهی زندگیات چند ریشتر بود؛
مهم این است که دوباره از نو بسازی ...
مهدی مهدوی
یه وقتایی هم هست که اینقدر فکر کردی، اینقدر تو فکرت جنگیدی،اینقدر رفتی و برگشتی،اینقدر دو دوتا چهارتا کردی،اینقدر حدس زدی، پیشبینی کردی،اینقدر کم آوردی
و اینقدر تو فکرت مُردی و زنده شدی...
که اخرش گفتی ولش کن،بالاخره یه چیزی میشه دیگه،یا میشه یا نمیشه،یا میاد یا نمیاد،یا خوب میشه یا بد...
این همه فکر نداره، این همه حال خراب کردن نداره، اینهمه بدقلقی و ناراحتی نداره!
از یه جایی به بعد هممون
یهو میزنیم زیر همه چیز میگیم ولش کن دیگه خسته شدم یا میشه یا نمیشه...
بعضی وقتام باید رهاش کرد،این فکر لعنتیو میگم، به حال خودش رها کرد، مهم نباشه،چی میشه!
بالاخره یا میشه یا نمیشه ...
-محمد خسروابادی
مهدی مهدوی
گاهی مینویسم از سر دلتنگی ...
گاهی سکوت میکنم گاهی چشمم رو میبندم به تمام دنیا
گاهی اسمشو میذارم روزشن فکری و این طوری خودمو دور میزنم
گاهی واقعا سخت میشه برام گفتن حرفایی که دوستشون ندارم و گاهی مجبور میشم و گاهی مجبورم میکنن ....
روزگار بعضی موقع ها بدجور به ادم پیله میکنه مجبورت میکنه کارهاو رفتارهای انجام بدی که دلت نمی خواد ولی .....
گاهی دلم می خواد تمام وجودم خالی بود از تهی ... از تهی هایی که به ظاهر پر بودن . گاهی مینوسیم دل خویش و گاهی ....
گاهی مجبورت میکنه و گاهی مجبور میشی یه دایره دور خودت بکشی و شاید پرچینی باشه بر احساست ....
نتیجه رضایت بخش بود؟
ها رشدش خوبه قلبش خوبه سالمه برو ماهه بعد بیا
خدارو شکر
ها مرسی
خاهش میشه🤣