دختر اعتراض کرد
-"صدایت را روی من بلند نکن"
مرد اما بلند تر فریاد زد....
دختر این بار آرام تر و بابغض از مرد درخواست کرد
- "لطفا سرم فریاد نزن..."
مرد اما... از همیشه بلند تر فریاد کشید...!
دیگر ...هرگز کسی صدای دخترک را نشِنید...
اما من چشمانی را می بینم هرشب... که اشک را به دوازده زبان زنده ی دنیا ترجمه می کند...
و باخودم فکر می کنم...
این رسمش نیست...
این جنس ، ضعیف نیست..
بخدا قسم...بخواهد خیلی هایتان را یک تنه حریف است!
سکوتش را پای ضعفش نگذارید...
او فقط...دلش نمی آید بد باشد...
این روزها...
فرشته های زمین خسته اند
دیگر اعتراض هم نمی کنند....! (:
#نرگس_صرافیان_طوفان