بوی خوش " تیر " می آید ...
پنجره ها را باز کن
بخند به روی گل های باغچه ...
بخند به روی پروانه هایی
که سر از پا نمیشناسند
بخند به روی دنیا
" گل های پیراهنت "
خبر از تمدید " بهار " دارند ...
من دَریادَریا دلتنگ توام ،
وَ تو نمیدانی دَریادَریا دلتنگی چقدر
عمیق و شدید و محکم قلب آدمی را
چنگ میزند ..
وَ تو نمیدانی دَریادَریا نبودن چقدر نوع
بشر را میکُشد ..
من زندگی را ،
ببین، من تمامِ زندگی را با تمامِ وجود
پس زدم و دلتنگی را عمیق و شدید و
مُحکم در آغوش گرفتم ..
وَ تو نمیدانی عمیق و شدید و مُحکم قدم
به سمتِ مرگ برداشتن چقدر
شیرین است وقتی اسمِ تو در میان باشد..
بمان!
"دوست داشتنم"
هنوز بوی باران و کاهگِل می دهد،
بوی مدادِ جویده شدهی کودکی ام،
بوی گلبرگ های گلِ محمدیِ لای قرآن،
من تو را
قدِ انگشتانِ
دو دستم
دوست دارم...!
همیشه از آدم هایی گفتیم که رفته اند
از رفتنشان
از خیانت ها و غرور و
بی توجهی هایشان
بیایید یکبار هم از خودمان بگوییم
یکبار هم خودمان را قضاوت کنیم
ببینیم کجای کارمان اشتباه بود
کجای عشقمان،هوس بود
کجای حرف هایمان،دلیلی شد
برای رفتنش
همیشه مقصر آن ها را دانستیم
و مهر تأیید اطرافیانمان
باوری کاذب ساخت برایمان
ولی خودمانیم،
شاید برای لحظه ای
با زبانمان شکستیم قلبش را
با رفتارمان سوزاندیم عشقش را
و تمام این ها
دلیلی شد برای رفتنش
بیایید یکبار هم که شده
خودمان را قضاوت کنیم،
نه آدم های رفتهی زندگی مان را... ^_^
در من ؛ نهنگ دیوانه ای ، شبانه به ساحل زد
ماهیِ سرکشی از تنگ ، بیرون پرید
و موریانه ی غمگینی ، به نقطه ی انهدام خویش رسید ...
در من ؛ هزار و یک چشم ، برای ابهام حادثه ای گریه می کند
هزار و یک زنِ خسته ، از راه های نمانده ، سر به بیابان زده
و هزار و یک کودکِ تنها و بی پناه ، جیغ می کشد ...
ولی من خوبم ، می خندم ، راه می روم ، چای می نوشم ،
و نفس می کشم ...
می بینی ؟ دنیا همینقدر می تواند خوب باشد ،
خوب تر از چیزی که فکرش را می کردی ...(:
هر شب
خيال ميكنم دارمَت...
كنارِ خودم...
برايت چاى ميريزم و
شروع ميكنم از روزمرگىهايم سخن گفتن
هر روز
چشم باز ميكنم
چاىِ يخ كردهات را سر ميكشم
و با نداشتنت خيلى منطقى كنار مىآيم
اين زندگىِ منِ بعد از توست .
"حال بهتری خواهیم داشت"
اگر دست برداریم از
فردی که لیاقت محبت ندارد،
دشمنی که ارزش جنگیدن ندارد،
حقی که ارزش گرفتن ندارد،
و فکری که ارزش اندیشیدن ندارد . (¬‿¬)