ᴍᴀʜɪ
ترجیح میدهم
هوای رابطهام با بعضی آدمها
همیشه ابری و بارانی بماند
آفتاب که میزند؛
سردرگم میشوم از رنگین کمانِ این آدم ها
وقتی نمی دانم خودم را با کدام رنگشان هماهنگ کنم (:
ᴍᴀʜɪ
[نيازمنديم
كه يک نفر باشد
انحصارى...
قابلِ انتقال به غير نباشد
بيايد و
بماند و
بسازد...!] ^_^
ᴍᴀʜɪ
[حسرت واقعی وقتیه که بفهمی
بخاطر بی ارزش ترین چیزها خودتو بی ارزش کردی...!]
ᴍᴀʜɪ
کاش کودک بودیم..
تا بزرگترین ...
خطای ما ...
خط خطی.....
کردن روی ...
دیوارها بود...
نه دل انسان ها...
Yas
آدم ها همه ماهاند
نیمه ی تاریک خود را به
هیچ کس نشان نمیدهند ..
ᴍᴀʜɪ
کوله بار گناهانم بر دوشم سنگینی میکرد...
ندا آمد بر در خانه ام بیا، آنقدر بر در بکوب تا در به رویت وا کنم...
وقتی بر در خانه اش رسیدم
هر چه گشتم در بسته ای ندیدم!!
هر چه بود باز بود...
گفتم: خدایا بر کدامین در بکوبم؟؟؟؟
ندا آمد: این را گفتم که بیایی...
وگرنه من هیچوقت درهای رحمتم را به روی تو نبسته بودم!
کوله بارم بر زمین افتاد و پیشانیم بر خاک...
“مهربان خدایم” :)
لایکی....خیلی لایک...
به وجودت
ممنون عزیزم