fatme
قبلا از زخم و خون نمیترسیدم در این حد ک وقتی انگشتم زخم میشد خونشو میخوردم😶
یمدته وقتی زخم میبینم دلم یجوری میشه
چرا
fatme
گاهی کِشم سری به گریبان خویشتن
از بس دلم ز تنگیِ دنیا گرفته است
fatme
اشکها را پشت لبخندی مخفی میکنیم؛ که خیلی درد میکند و هیچکس نمیفهمد
ما را درد همین نفهمیدن میکشد نه زخم ها
fatme
هیچی به اندازه افکارمون مارو گول نمیزنه
fatme
هر رهگذری یار وفادار نگردد
صحرای نمکزار ، چمنزار نگردد
هرجا که رسیدی مَکِش طرح رفاقت
هر بی سر و پایی وفادار نگردد
fatme
بهتنهایی گرفتارند مشتی بیپناه اینجا
مسافرخانه رنج است یا تبعیدگاه اینجا
fatme
چقد بده ادم نتونه حرفای دلشو بزنه
شایدم خوب باشه ، نمیدونم
از بس خون خوردین
😐
😂😂
😶
😁