اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
فراغت از تو میسر نمیشود ما را
تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش
بیان کند که چه بودست ناشکیبا را
بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم
به دیگران بگذاریم باغ و صحرا را
به جای سرو بلند ایستاده بر لب جوی
چرا نظر نکنی یار سروبالا را
شمایلی که در اوصاف حسن ترکیبش
مجال نطق نماند زبان گویا را
که گفت در رخ زیبا نظر خطا باشد
خطا بود که نبینند روی زیبا را
به دوستی که اگر زهر باشد از دستت
چنان به ذوق ارادت خورم که حلوا را
کسی ملامت وامق کند به نادانی
حبیب من که ندیدست روی عذرا را
گرفتم آتش پنهان خبر نمیداری
نگاه مینکنی آب چشم پیدا را
نگفتمت که به یغما رود دلت سعدی
چو دل به عشق دهی دلبران یغما را
هنوز با همه دردم امید درمانست
که آخری بود آخر شبان یلدا را
۲ موافق
1400/10/01 - 00:25
سلام نمیخواید یه تنوعی به این سایت بدید؟😐
سلام میخوام
خب انجام بدید دیگه
بعد یکسال و نیم اومدم دیدم همه چی مثل قبل
حداقل قالبشو عوض کنید این خیلی قدیمیه😐
اوهوم ببخشید یه مقدار مشکلات مالی دارم که نمیرسم روی ساینا کار کنم چشم به زودی تغییراتی انجام خواهم داد
خواهش میکنم بله مشکلات مالی که زیاده
انشالله زودتر مشکلات حل بشه تغییراتو انجام بدید