چشم جادو
ماه ِ من گر که نقاب از رخ ِ خود وا می کرد
درد ِ این عاشق ِ غمدیده، مداوا می کرد
چشم ِ جادوش، به یک غمزه ربوده است دلم
کاش با عاشق ِ دلخسته، مدارا می کرد
ناله و زاریم از فرقت رویش، ای کاش!
اثری بر دل ِ چون صخره و صمـّا می کرد
چشمْ جادو، مژه چون خنجر و،زلفش چو کمند
میل ِ جان خستن1 و خونریزی و یغما می کرد
گر دمی از ره ِ شفـْـقــَت بنوازند مرا
چون پریْ دیده2 مرا واله و شیدا می کرد
صِله ی شعر ِ تو گر بوسه بداد، ای "محمود"!
طبع ِ عالی ِ تو پرواز، چو عنقا۳ می کرد
بسیار زیبا است
مچکر از شما