آخرین بیت شب
آهوی چشمانت قرارم را گرفته
صبر تمام انتظارم را گرفته
مانند دزدی گوشه تاریک زندان
این چشم ها پای فرارم را گرفته
تا کی سکوتم را به اطرافم بکوبم
دیوار سهم اعتبارم را گرفته
یک آسمان پرواز بودم ، با نگاهی
از بالهایم اختیارم را گرفته
می خواستم عاشق بمانم شد شکنجه
دردی که حال روزگارم را گرفته
دیگر کسی جز تو مرا باور ندارد
از من خدا ایل و تبارم را گرفته
باید ببینم بی تو در دست غزلهام
پاییز روی نوبهارم را گرفته-
این بوسه های کاغذی آخر مرا کشت
یا عشق حکم سنگسارم را گرفته