نازنین
پژواک خاطرات تو ، در خاطرم پیچیده شد
با رد پای رفتنت، خواب از چشم برچیده شد
با رفتنت در این جهان اوضاع قمر عقرب شده
حاتم گدایی میکند، موسی عصا بلعیده شد
صبرم کم است چون عمر گل، قطره مرا ایوب ساخت
هر دم به خشکی می چکد ، گل از زمین روییده شد
جوهر نباشد در قلم، خنجر به شعرم میکشم
زخمی به شعرم میدمد، خون از قلم پاشیده شد
تنها منم با یک قلم، بارم به دوشت ای ورق
از بس غمم پرحجم بود، کاغذ ز غم پوسیده شد