شبیه توده ی برفی، در استعداد یک بهمن
مرا بر هم زده، کتمان احساس دلت، ای زن
بهم می ریزًدًم، هر گفتگوی رفتنت،ای عشق!!
چه تهدیدی شداین،ای ناخدای عاشقی،با من
نه بد میخواستم روزی برای تو،،،نه بد کردم
تو بد تعبیر کردی، راز و رمز عشق و پیراهن
سیاوشوار یک شب، رد شدم از آتش کینه
ببین قلب مرا، اجبار عشقت کرده از آهن
مراانگیزه های عاشقی،غیر از وفایت نیست
کجا دانند حالم را، همین سوداگران تن
بگو تا گم شوم از دور و اطرافت،،،،ولی هرگز
مخواه از منکه دل بردارم از تو آخرین مٵمن