اینکه عاشق بشوی، خودش به تنهایی درد چندانی ندارد .. اتفاقا خیلی هم خوب است ...
اینکه عاشق بشوی، خودش به تنهایی درد چندانی ندارد ..
اتفاقا خیلی هم خوب است ،که دلت بهانه ایی برای تپش های نا معقولش داشته باشد .. !
یا دلیل لبخندت بشود شنیدن نام کسی که هم نام او باشد.. !
اما از یه جایی به بعد تو را در هم میشکند ..
اینکه دلت پیاده روی طولانی بخواهد همراه عشقی که دیگر نیست ..
اینکه دلت خوردن بستنی یا راه رفتن های بچگانه روی پیاده رو های شهر همراه کسی که میخواهی کودکانه و عاشقانه خرجش کنی ولی او حضوری در کنارت ندارد ..
اینکه شب ها اولش لبخند باشد بعد اشک ..
عشق که خودش به تنهایی کاری از دستش بر نمی آید برای یک نابودی ..!
برای یک نابودی همین بس است ..
که عاشق باشی ..
تنها باشی ..
پاییز هم با باران تند باشد
و رعد و برقی هم که تو از آن بترسی ولی ..
ولی عشقت نباشد تا آغوشش شود معنای آرامشت ..
عاشق باشی و
او نباشد .. و تو بمانی با یک دنیا حسرت و رویا ...
اخ که رویاهایِ خودت ..،ویران میکند خودت را ..
۴ موافق
1398/10/15 - 12:34
عآلی بود ...
سلام حلمایی ...ی" title="ی" /> شطوری ...؟ خیلی وخته نیومدی ...
سلام ممنون
خاهچ ... :/
فوقالعاده زیباست