به تماشاي تو
شب هجران تو هرگز گذر ماه نبود
به نهانخانه دل جز غم تو راه نبود
من و دل تا به سحر ياد تو را ناله زديم
چه كنم اشك مرا خاطره همراه نبود
دل ديوانه من شور تو ميزد كه نخفت
چون كه مهمان شبم ناله و جز آه نبود
تو كه آسوده ز هر بيم و اميدي عجبم
به خدا فاصله ها ناگه و بيگاه نبود
دل و دلداده و دلدار چه بي معني بود
اگر آن يار مرا قصه آن چاه نبود
گذر از عمق دلم تا سر كويت بزدم
شب و روزم همه مُردند و دل آگاه نبود
به تماشاي تو رفتم كه چنين گم شده ام
تو چه ديدي " آشنا " اين همه گمراه نبود.
عکسه پنجم میوع اس ...؟
بله
چیع اسمش ...؟