باران میبارد …
باز هم به افتخار تمامی آن خاطرات تلخ …
باز هم به افتخار تمامی دل شکستن ها …
باز هم به افتخار تمامی درد ها و غم ها …
مینوشم از جام شیرین شرابی که تو برایم زهرش کردی…
اشتیاقی ک برای دیدنت دارم …
بیشتر از تنهاییم عذابم میدهد …
اندکی نزدیکتر بیا …
فقط یک قدم …
فقط یک قدم کوچک …
تا دلم کمی قرص به بودنت شود …
همین و بس…