گرانبها ترین جواهر یک مرد زنی است که کنار او قدم برمیدارد.
مرد مانیتور تلویزیون که از ماهواره پخش میشد نگاه میکرد
ناگهان یک زن خوش اندام در میان تبلیغات سردرآورد
پوستی صاف؛ اندام زیبا و خلاصه یک زن رویایی
آن طرف قسمت آشپزخانه، زنی ساده، با اندامی معمولی و کمی هم چاق...
در حال آشپزی و پخت کیک مورد علاقه همسرش...
مرد زیر چشمی به آن زن و همسر خودش نگاه میکند
زن با سینی چای به طرف همسرش با لبخندی میآید
مرد سرصحبت و شوخی را باز میکند.
خانوم ببین، یاد بگیر، یکم کم کن اون وزنتو... شدی ...
و یک قهقهه مضحک...
زن از درون میپاشد ولی لبخندش را حفظ میکند...
از طرفی کودک فریاد میزند: مامان گشنمه...
مرد هم میگوید: اون لباسم چروکه و در بهترین حالت میگوید لطفا برایم اتو کن.
و زن این مقایسه همسرش را در پستوی ذهنش قایم میکند...
و بغضی به بغضهایش اضافه میشود...
و هیچ جرمی بالاتر از قاتل احساس بودن همسر نیست...
و این حرف کوچک در حالت خوش بینی باعث طلاق عاطفی میشود و...
مواظب حرفهایمان باشیم...!!!!