طرز لبخندش
عجب با طرز لبخندش گرفت از من قرارم را
به یک لبخند بخشیدم همه دار و ندارم را
چه بودم مفرقی کهنه ته انباری خانه
ولی امروز می سنجند با عشقش عیارم را
دو ده سال است مشغولم میان برف و باران ها
که در چشم یکی پیدا کنم فصل بهارم را
دو ده سال است تنهایی مچاله کرده قلبم را
صداهای هزاران شبپره پرکرده غارم را
دو ده سال است محکومم درون واگن دنیا
به روی ریل خوشبختی نمیبینم قطارم را
دو ده سال است میخواهم ، دو ده سال است میجنگم
دو ده سال است می بافم طناب تنگ دارم را
بسیار زیبا…
ممنونم