خدا آن روز را نياورد كه تو عاشق شوي طوري كه همه بدانند و خدا بداند و دنيا بداند و حتي تقدير هم بداند.
اما خودش نداند و يا خودش را به ناداني بزند و تو بماني با بلاتكليفي ت!
بلاتكليفي با آرزويي كه در دل داري و لجبازي تقدير.
امان از لجبازي تقدير كه هر چه هست زير سر همان است و بس!
انگار كه به اين احساس حسودي اش شود، هر روز بيش تر و بيش تر او را پس مي زند و فاصله را عميق تر مي كند.
آنقدر بايد تلقين فراموشي كني تا كمي آرام بگيري.
و همين تلقين فراموشي ست كه غمگين ت مي كند.
مي روي گوشه اي از زندگي را مي گيري كه خاطره اي از او در پستوي ش نباشد.
شايد با اين كار تقدير را فريب دادي و دست از سر اين عشق برداشت.
و احساس به سرنوشت پيروز شد.
#شیما_سبحانی