ویرانۀ قلبم
هنوز سرشت وجودیت
بازتاب میکند نورآفتاب را
هنوزدراین راهِ باریکِ تاریک
تابناکی
هنوز هم دیوارها شنوندۀ
سخنان سرد من خواهند بود
هنوز هم باور دارم
که خداوند با من و با توست
هنوز هم تکّه ابرها
پازل چهرۀ تو را میسازند
با تو زیباست صفای باران
هنوزهم با خون خود
روی بال سپید افلاک
مینویسم از تو
که منتظرت می مانم
هنوز هم قصّه پردازلحظاتِ تنهایی منی
هنوز هم دیوارها شنوندۀ
سخنان سرد من خواهند بود
هنوز هم عطرتو جاریست
درمیان کوچه های خیالم
هنوز از بانگ صدایت
سنگ هم رنگ میبازد