من خستهتر از آنی بودم که بدیها را با بدی جواب بدهم و "هوی" باشم در جواب ِ "های"ِ آدمها...
خستهتر از آنی بودم که روحم را شرحهشرحه کنم تا بفهمند که در موردم اشتباه میکنند یا بفهمند که به کار من کاری نداشته باشند.
و بیخیالتر از آنی که از کسی کدورتی به دلم داشته باشم...
من در هر شرایطی و در مواجهه با هر آدمی، خودم بودم!
کسی که برای هیچکس بد نخواست، هیچکس را بد نمیدید و دیگران را نه از روی ظاهر و نه از روی رفتارها و قضاوتهای عجولانه قضاوت نمیکرد!
آدمها متفاوتند، خیلی متفاوت...
و من حریفِ تفاوتهای آدمها و حریفِ نظرها و واکنشهای شخصیشان، نخواهم شد.
گوشهایم را میگیرم، به رویشان لبخند میزنم و کارِ خودم را میکنم، همان کاری که میدانم درست است و باور دارم که حالِ جهانِ مرا بهتر میکند.
و میدانم که روزی، همین آدمها از نشستن و پایِ ایستادهها را گرفتن و زمین زدن خسته میشوند، میایستند، گوشهایشان را میگیرند، به روی اطرافیانشان لبخندی زده و راهِ آرزوهای خودشان را میروند...
همهی ما روزی خسته خواهیم شد از راضی نگه داشتنِ همه و همه را شبیهِ باورهای خود خواستن، کلاهمان را بال
۵ موافق
1398/05/16 - 22:00
کلاهمان را بالاتر خواهیم گذاشت و به اتفاقات و هدفهای بزرگتری فکر خواهیم کرد...