#ز-شرم-عشق
چو نی بسینه خروشد دلی که من دارم
بناله گرم بود محفلی که من دارم
بیا و اشک مرا چاره کن که همچو حباب
بروی آب بود منزلی که من دارم
دل من از نگه گرم او نپرهیزد
ز برق سر نکشد حاصلی که من دارم
بخون نشسته ام از جان ستانی دل خویش
درون سینه بود قاتلی که من دارم