از هر حلقهدام عشق
غلام آن نظربازم که خاطر با يکي دارد
نه مملوکي که هر ساعت نظر با مالکي دارد
مسلم نيست عمر جاودان الا وجودي را
که از زلف رساي او به کف مستمسکي دارد
حديث بردباري را بپرس از عاشق صادق
که بر دل حسرت بسيار و طاقت اندکي دارد
دم از دانش مزن با دانه خال نکورويان
که از هر حلقهدام عشق مرغ زيرکي دارد
به حرمت بوسه بايد داد خاک صيد گاهي را
که صيادش هزاران بسمل از هر ناوکي دارد
فقيه و چشمهي کوثر، من و لعل لب ساقي
به قدر خويشتن هر کس که بيني مدرکي دارد
هواي دل عنانم ميکشد هر دم نميداني
که از هر گوشه صيد افکن سوار خانگي دارد