این روزا یه کمی مشغولیتام زیاد شده... و خب این بدیش اینه ادم نمیفهمه چی در انتظارشه چطور برنامه ریزی کنه چطور خودشو اماده کنه یه روز میاد میگه اینطور و فرداش میگه این منتفی شد و جور دیگه و خب در اخر مشخص هم نشده چطور و لابد باید خودم احتمالاتو در نظر بگیرم و اماده سازی انجام بدم
از اونور خازنای lED سوخت و تو این گرونی کلی خرج گذاشت که برنامه ریزیام بهم خورد
ولی خب از یه بابت خوشحالم اینکه رفتش -اون دوستمو میگم- و خب خوشحال ترم که حرفایی ک تو دلم بود را نگفتم بهش البته ک دروغ گفت شمارمو پاک میکنه و این یعنی باز پیداش میشه و خب دلم نمیخواد پیام بده باز و اینکه چطور محترمانه بهش بفهمونم سخته به نظرم باید پیاماشو براش کپی کنم
بعد اینکه خب اون سایتو دوست داشتم ولی خوب شد بسته شد
این کلاسه هم اخراشه و من هنوز نتونستم مواد اولیه را تهیه کنم و کلی عقب موندم
ان شالله بتونم این کلاسو موفقیت امیز تموم کنم یکی دیگه اسم مینویسم
داروهای این دختره هم خیلی ناجور شده امیدوارم خوب پیش بره و همکاری کنه
چه خوبه تعداد کاراکتر اینجا زیاده میشه هی نوشت
خب منکر دلتنگیا هم نمیشم ولی خب