چون زلف تو ام جانا در عین پریشانی***چون باد سحرگاهم در بی سر و سامانی
من خاکم و من گردم من اشکم و من دردم***تو مهری و تو نوری تو عشقی و تو جانی
خواهم که ترا در بر بنشانم و بنشینم***تا آتش جانم را بنشینی و بنشانی
ای شاهد افلاکی در مستی و در پاکی***من چشم ترا مانم تو اشک مرا مانی
از آتش سودایت دارم من و دارد دل***داغي که نمی بینی دردی که نمی دانی
دل با من و جان بی تو نسپاری و بسپارم**کام از تو و تاب از من نستانم و بستانی
عالی
سلام حضور تون گل بارون
سلام ممنون
خواهش میکنم