جهت عضویت در
شبکه اجتماعی ساینا
و دنبال کردنِ
LOEY♡
تمایل دارید ؟!
شبکه اجتماعی ساینا یک شبکه اجتماعی ِ قدرتمند ِ مبتنی بر وب است که کاربران آن میتوانند یک ارسال با طول بیشتر از 200 کاراکتر بهمراه تصویر، ویدئو، لینک و فایل داشته و با دنبال کردن کاربران، افکار و نظرات خود را با سایرین به اشتراک بگذارند. گروهها، کارمندان، همکاران و انجمنها با ایجاد یک شبکه اختصاصی قادر به ارتباط با یکدیگر بوده و به کمک تکنولوژی آراِساِس میتوانند تازه ترینها را پیگیری نمایند. شبکه اجتماعی ساینا توسط هر وسیلهی متصل به اینترنت از جمله تلفن همراه دنبالپذیر است!
من با نظر شما مخالف هستم..چرا مهم نیستید....اگر برای خا نواده مهم نبودید دل شوره..رفت امدد را نداشتند..برایت لوازم مورد نیازرا تا حد توان خودشون برایت فراهم نمیکردن..خدا ناکرده مریض میشدید نگران احوالت نبودن..اگر مهم نبودید اولی نفری که میامد بدون تحقیق دست ترا میگذاشتند تو دست طرف میگفتند خوشا امدید حالا طرف معتاد بود .یا هزار کاره دیگر..بس نگو..و ...این مهمی اگردر نظرت باشد
من با نظر شما مخالف هستم..چرا مهم نیستید....اگر برای خا نواده مهم نبودید دل شوره..رفت امدد را نداشتند..برایت لوازم مورد نیازرا تا حد توان خودشون برایت فراهم نمیکردن..خدا ناکرده مریض میشدید نگران احوالت نبودن..اگر مهم نبودید اولی نفری که میامد بدون تحقیق دست ترا میگذاشتند تو دست طرف میگفتند خوشا امدید حالا طرف معتاد بود .یا هزار کاره دیگر..بس نگو..و ...این مهمی اگردر نظرت باشد
مشکل همین است..که ما نسل جوان هرچیزرا وظیفه پدر مادر میدونیم..در صورتی اینطور نیست..پدر مادر ها هستند اولاد را رها کردن از بدر تولد تو یتیم خونه ها زندگی میکنند ..
اگه اینایی که میگی وظایف اوناست پس ما بچه ها هم باید وظایفی داشته باشیم دیگه!
اگه اونا وظایفشونو انجام میدن ماهم وظایفمونو در مقابل کارای اونا انجام میدیم؟؟؟؟
من در نظرم خودم خوبم...و بنظرم مثل خعلی از دخترای اطرافم کاری نکردم ک باعث تاراحتیشون بشه...هرچی بوده مسببش خودشون و اطرافیانم بودن...شماها از زندگی من هیچی نمیدونین...اینکه من هرجا عضوم مثل اینجا میخندم و شوخی میکنم دلیل ب این نیست که حالم خوبه و زندگیم خوبه....خیلیا ک میبینم ب چشم چ کارا میکنن و چ زندگیای ارومی دارن ولی من ن...با این سنه کمم تا الان دردای زیادی کشیدم چ خانواده چ دوست چ مسائل دیگه...نمیگم فقد من اینجوریم..اما فک نمیکنم کسی با شونزده سال سن اینقدر مثل من چ جسمی و چ روحی دردی داشته باش....ب هرحال از نظراتون ممنونم رفقا:)
درسته منم سعیمو میکنم ک بچه خوبی براشون باشم ولی تا وقتی خودشون بزارن...نظرم اینکه ک هرچی باید دوطرفه باشع و اینم قبول ندارم ک پدر و مادر ب خاطر اینکه بزرگمون کردن حق داشته باشن هرجور رفتاری باهامون داشته باشن
عزیزم میدونم همه مشکلاتی دارن...من میفهمم چی میگی :) همه یه دردایی کشیدن...شاید اگه دردای همو بدونیم اصلا دیگه درد خودمون به چشم نیاد ...:)
ولی من هر چی میگم از رو تجربه میگم...ببین هیچچچچچچچچچچچچ کسی مثل پدر و مادر نیمشه برا آدم هیچ کس...اینو از رو همون تجربه هایی که تو زندگیم داشتم میگم...که مربوط میشه به بخشی از سختیا و دردایی که منم تو سن و سال شما بودم کشیدم :) البته دور جون شما عزیزم:)
خو هرکسی برای خودش دردی دارد ..اینو قبول دارم..ولی میشه بنظرمهمه درد هارا ازبین برد ..با توکل به خدا میشه زندگی سالمی کرد ..با اعتقاد بخدا میشه..خوشبخت شد..بطوری که دیگران حسرت یک لحظه خوشبختی ترا بخورند ..
ببین..من خبر ندارم چه مشکلی دارید وولیانقدر می توانم این را بگم از خدا بخواه دل های همه انها را که بنظرت با تو مهربون نیستند را نسبت به تو مهربون کند ..تو بخواه..نتیجه می گیرید
اره همرو قبول دارم ولی ناراحتیم از اینکه ک اعتقاد و اینجور چیزام هم خوبه...نمیخوام از خودم تعریف کنما اما کم کم دارم اطرافیانمو میشناسم رفتاری ک من با ی آدم غریبه دارم ی دوست صمیمی باهام نداره...هی با خودم میگم ی نمه خودمو مثل خودشون بگیرم و مث با مغرور باشم اما نمیشه اینو دیگه همه اطرافیانم فهمیدن هرکی از راه میرسه من باهاش خوبم میخندم..اما کسایی ک ازشون انتظار و توقع دارم هیچ وقت با من اون جوری نبودن....
:/
دست سوخت
بیخود
:)
چی؟؟
والا خا
حالا منم الان نرفتم بمیرم
مگه قرار مردن با خدا بسی؟
نمیدونم ...شاید:)
خدا نکند ..
چرا؟ وقتی برای کسی مهم نیسی همون بهتر که خدا بکنه :/
من با نظر شما مخالف هستم..چرا مهم نیستید....اگر برای خا نواده مهم نبودید دل شوره..رفت امدد را نداشتند..برایت لوازم مورد نیازرا تا حد توان خودشون برایت فراهم نمیکردن..خدا ناکرده مریض میشدید نگران احوالت نبودن..اگر مهم نبودید اولی نفری که میامد بدون تحقیق دست ترا میگذاشتند تو دست طرف میگفتند خوشا امدید حالا طرف معتاد بود .یا هزار کاره دیگر..بس نگو..و ...این مهمی اگردر نظرت باشد
شما لطف دارید...........
به نظرم این چیزا وظیفه اوناس وگرنه حال و احوالم برای اوناهم همچین مهم نیس
مشکل همین است..که ما نسل جوان هرچیزرا وظیفه پدر مادر میدونیم..در صورتی اینطور نیست..پدر مادر ها هستند اولاد را رها کردن از بدر تولد تو یتیم خونه ها زندگی میکنند ..
اگه اینایی که میگی وظایف اوناست پس ما بچه ها هم باید وظایفی داشته باشیم دیگه!
اگه اونا وظایفشونو انجام میدن ماهم وظایفمونو در مقابل کارای اونا انجام میدیم؟؟؟؟
خب اونا دیگه نمیشه بهشون گفت پدر و مادر...اسمش روشونه دیه
پس اگه ماهم وظایفمونو انجام ندیم نمیشه رومون اسم فرزند گذاشت:/
پدر مادرا جوونیشونو میذارن پای بچه هاشون بی منت...
در حالی که میتونن راحت برا خودشون زندگی کنن...
من در نظرم خودم خوبم...و بنظرم مثل خعلی از دخترای اطرافم کاری نکردم ک باعث تاراحتیشون بشه...هرچی بوده مسببش خودشون و اطرافیانم بودن...شماها از زندگی من هیچی نمیدونین...اینکه من هرجا عضوم مثل اینجا میخندم و شوخی میکنم دلیل ب این نیست که حالم خوبه و زندگیم خوبه....خیلیا ک میبینم ب چشم چ کارا میکنن و چ زندگیای ارومی دارن ولی من ن...با این سنه کمم تا الان دردای زیادی کشیدم چ خانواده چ دوست چ مسائل دیگه...نمیگم فقد من اینجوریم..اما فک نمیکنم کسی با شونزده سال سن اینقدر مثل من چ جسمی و چ روحی دردی داشته باش....ب هرحال از نظراتون ممنونم رفقا:)
درسته منم سعیمو میکنم ک بچه خوبی براشون باشم ولی تا وقتی خودشون بزارن...نظرم اینکه ک هرچی باید دوطرفه باشع و اینم قبول ندارم ک پدر و مادر ب خاطر اینکه بزرگمون کردن حق داشته باشن هرجور رفتاری باهامون داشته باشن
عزیزم میدونم همه مشکلاتی دارن...من میفهمم چی میگی :) همه یه دردایی کشیدن...شاید اگه دردای همو بدونیم اصلا دیگه درد خودمون به چشم نیاد ...:)
ولی من هر چی میگم از رو تجربه میگم...ببین هیچچچچچچچچچچچچ کسی مثل پدر و مادر نیمشه برا آدم هیچ کس...اینو از رو همون تجربه هایی که تو زندگیم داشتم میگم...که مربوط میشه به بخشی از سختیا و دردایی که منم تو سن و سال شما بودم کشیدم :) البته دور جون شما عزیزم:)
قدرشونو بدونیم...:)
خو هرکسی برای خودش دردی دارد ..اینو قبول دارم..ولی میشه بنظرمهمه درد هارا ازبین برد ..با توکل به خدا میشه زندگی سالمی کرد ..با اعتقاد بخدا میشه..خوشبخت شد..بطوری که دیگران حسرت یک لحظه خوشبختی ترا بخورند ..
اره همه درد دارن اما بازم جای همدیگه نیستیم ک از هم بدونیم..منم خیلی دوسشون دارم و اینارو میدونم اما کنارش ی کارایی میکنن ک ...هوف
ببین..من خبر ندارم چه مشکلی دارید وولیانقدر می توانم این را بگم از خدا بخواه دل های همه انها را که بنظرت با تو مهربون نیستند را نسبت به تو مهربون کند ..تو بخواه..نتیجه می گیرید
اره همرو قبول دارم ولی ناراحتیم از اینکه ک اعتقاد و اینجور چیزام هم خوبه...نمیخوام از خودم تعریف کنما اما کم کم دارم اطرافیانمو میشناسم رفتاری ک من با ی آدم غریبه دارم ی دوست صمیمی باهام نداره...هی با خودم میگم ی نمه خودمو مثل خودشون بگیرم و مث با مغرور باشم اما نمیشه اینو دیگه همه اطرافیانم فهمیدن هرکی از راه میرسه من باهاش خوبم میخندم..اما کسایی ک ازشون انتظار و توقع دارم هیچ وقت با من اون جوری نبودن....
من اینو همیشه از خدا میخوام:)
خو شاید انها ازیک مورد رفتا شما ناراحت هستند .بگردد ببین دلیل منطقی ان چیه..نه خودت را ناراحت کنی..با عث افسوردگی خودت از لاحاظ روحی بشی
لحاظ
اوهوم چشم....خیلی ممنونم:)
خواهش..در ضمن سلام
خخ