من از غل و زنجیر میترسم
از آه بیتأثیر میترسم
از اتفاق ظاهراً ساده
از اتفاقی که نیفتاده
میخندم و از خنده میترسم
هر روز از آینده میترسم
زیر بید بی مجنون میشینم
زیر شر شر بارون میشینم
فک میکنم شاید برگردی
با خودم میگم باید برگردی
خنجر واسه این سینه کافی نیست
عاشقکشی رسم تلافی نیست
ای چشم از دیدن خلاصم کن
از چشم پوشیدن خلاصم کن
انقدر گیجم که نمیدونم
باید تو رو از چی بترسونم
زیر بید بی مجنون میشینم
زیر شر شر بارون میشینم
فک میکنم شاید برگردی
با خودم میگم باید برگردی
۱ موافق
1397/10/12 - 18:09 در
حـس نـویـس . . .