ماهیمون هی می خواست یه چیزی بهم بگه،
تا دهنشو باز می کرد آب می رفت تو دهنش و نمی تونست بگه،
دست کردم تو آکواریوم درش آوردم.
شروع کرد از خوشحالی بالا و پایین پریدن.
دلم نیومد دوباره بندازمش اون تو.
اینقدر بالا و پایین پرید تا خسته شد و خوابید.
دیدم بهترین موقعه تا خوابه دوباره بندازمش تو آب.
ولی الان چند ساعته بیدار نشده.
یعنی فکر کنم بیدار شده، دیده انداختمش اون تو، قهر کرده خودشو زده به خواب.
این داستان رفتار ما با بعضی آدمای اطرافمونه.
دوستشون داریم و دوستمون دارند
ولی اونا رو نمی فهمیم
و فقط تو دنیای خودمون داریم بهترین رفتارو با اونا می کنیم.
۴ موافق
1397/10/11 - 14:27 در
HaMkHoNeH
لایک
ممنون
عالی
سپاس بزرگوارکم
حوون عشقی ک عشقم