خیال تو در من
بهشتی ست که در ابرهایش
دو مرغ عشق
تصنیف های عاشقانه را
دوصدائی می خوانند
گل ها
سرشان را بالا می گیرند
تا پروانه ها را ببوسند
زیبائی ات مرا احاطه می کند
با اشک های بهشت در چشمانم
آنجا که رنگین کمان های روشن
هرگز خاموش نمی شود
و ستارهٔ چشمانت
در نور ماه می درخشد
اما
اینهمه زیبائی را چه سود
اگر کسی نباشد که
رؤیاهایم را با او تقسیم کنم ؟!
با این همه
روزی مرا خواهی یافت
در احساسی که
به هیچ کس تعلق ندارد
و شاید دلت خواست اندکی بمانی
تا باور کنی که
اشک های من در بهشت
تنها حسرت یک لبخند را
همراهی می کنند
۲ موافق
1397/08/20 - 21:56