وای از آن شعر، شعر کوچه !
وای از آن شب، شب مهتاب !
وای از شوق دیدار…
حتی در خواب
بی تو بودم…تک و تنها،
دور از همه غمها
با تو اما،
عشق آمد و من رفتم تو رویا…
از غم دوری تو شعر سرودم
شعر که نه!…
حرف دلم بود که دگر بار بریدم!
همه امید به آن لحظه
که آیی به سراغم…
شوق دیدار تو بود، دیدار نبود!
عطر صد خاطره بود، یار نبود…
یادم آید که شبی،
از این کوچه گذر کردی
شعر خواندی و نوشتی و سفر کردی…
یاد داری که به من گفتی حذر کن؟
حذر از عشق ندانم هرگـــــــــــــز …
۱ موافق
1397/07/30 - 20:35 در
حـس نـویـس . . .