حکایت باران بی امان است
این گونه که من
دوستت میدارم
شوریده وار و پریشان باریدن
بر خزه ها و خیزاب ها
به بی راهه و راه ها تاختن
بی تاب، بیقرار
دریایی جستن
و به سنگچین باغ بسته دری سر نهادن
و تو را به یاد آوردن
حکایت بارانی بی قرار است
این گونه که من دوستت می دارم
۱ موافق
1397/07/26 - 19:55 در
حـس نـویـس . . .