از پرفسور سمیعی پرسیدند:
تو چرا به خدا اعتقاد داری؟
گفت کنار دریا ،مرغابی را دیدم که ،پایش شکسته ،
پایش را ،داخل گلهای رس مالید، بعد به پشت خوابید،و پایش را به ،سمت نور خورشید گرفت تا گل خشک شود.
اینطوری پای خودش را گچ گرفت
فهمیدم که نیرویی مافوق طبیعی وجود دارد
که به او این آموزش را داده حالا اسم این نیرو را میتوانید خدا یا هر چیز دیگر بگذارید :)
۲ موافق
1397/07/19 - 17:51 در
حـس نـویـس . . .