هوای دفترم امشب هوای دلتنگی است
غرور و بغض و نیازم غریق یکرنگی است
دچار می شوم اینجا ... دچار یک غربت
تمام ثانیه هایم اسیر این جنگی است،
که در گرفته میان گریز و جا ماندن
در این هوای تمنا، چه جای دلسنگی است؟
بهانه های قدیمی هنوز بیدارند
برای من که غرورم شکسته این ننگی است
نباید از تو بگویم ... نباید از تو بخوانم
غرور لعنتیِ من دچار بیرنگی است
گذشته بودم و با خود خیال می کردم،
فقط تویی که هوایت هوای دلتنگی است
هنوز بعدِ فراقی که بین ما افتاد،
گمان ساده ی خامم به فکر همرنگی است
دوباره بی تو من امشب عروج خواهم کرد
به سوی خاطره هایی که از دلی سنگی است!
۸ موافق
1397/07/15 - 20:28 در
HaMkHoNeH
چقد زیبا
نع زیباتر از قلبع مهربونتونی" title="ی" />